part 1

3.7K 503 369
                                    

سلام سلام به همگی🤓
بازم من اومدم که با یه فف دیگه سرویستون کنم انقد تند تند آپ کنم🤦🏻‍♀️

لطفا حمایت کنید دوستان چون من دارم برای خواننده های عزیزی که علاقه دارن مینویسم و ازتون میخوام حتما حتما ووت بدید💖
و اینکه نمیدونم امشب برای آپ کردن مناسب بود یا نه چون اوضاع فندوم اصلا جالب نیست و هممون غمگین و دلشکسته ایم.

با اینحال نمیخوام بیشتر از این غصه دارتون کنم و توی عمقش فرو برم ولی برای آرامش روح اسرا حتما دعا کنید و میدونم که در آرامشه🖤

*** اگه مایل به خوندن فیک های من خارج از واتپد هستید، یه سر به چنل تلگرامی home_wattpad بزنید

*

سکوت سنگینی برقرار بود و به جز صدای مدوام هواکش بالای سردر مغازه صدای دیگه ای شنیده نمیشد. تک و توک مشتری ها درحال خرید از داخل قفسه ها بودن و هرکدوم چرخ دستی نسبتا بزرگی که به خود فروشگاه تعلق داشت، در دست داشتن.

خانم جوانی که پشت پیشخوان دیده میشد، با خستگی آدامس بادکنکی صورتی رنگشو میجوید و به صفحه تلوزیون بالای کمد خیره نگاه میکرد. با وجود اینکه عصر بود و خورشید داشت غروب میکرد ولی مشتری ها درکمال آرامش خاطر و سکوت، بین قفسه میگشتن.

پسرک نوجوانی که فاصله کمی با پیشخوان داشت، با احتیاط شروع به قدم زدن کرد و در تلاش بود کاملا بی طرف و معصوم به نظر برسه. دوستش درست چند متر اون طرف تر به قفسه های روبروی پیشخوان تکیه زده بود و بی‌حوصلگی از چهرش مشخص بود.

هردوتاشون سویشرت های گشاد و کلاه هایی که روی سرشون کشیده شده بود به تن داشتن و این مورد، حتی برای اواخر تابستان هم کمی عجیب به نظر میرسید. شلوارهای گشاد تر و خاکی و کفش های اسپورتی که انگار با بی توجهی فقط به نوک پا آویزانند.

تصویر زنی که داخل تلوزیون درحال صحبت بود، از دوستش که داشت دور میشد و بین قفسه ها میگشت جذاب تر به نظر میرسید‌. نیم نگاهی به نزدیک سقف انداخت و با دیدن دوربین سیاه رنگی که دقیقا روی خودش زوم شده بود اخم کرد.

اگه کلاهشو پایین میکشید زیادی مشکوک میشد و فقط تصمیم گرفت سرشو بچرخونه تا بیشتر از اون تصاویرش ثبت نشه.
البته نگرانی خاصی نداشت ولی با اینحال مرتکب شدن دوباره اشتباهات گذشته، کمی زیادی احمقانه بود.

-هی.

بدون اینکه سرشو بلند کنه از بین موهای سیاهش به زن پشت پیشخوان نگاه کرد.

-جدیدی؟

نمیدونست با چه کلماتی جوابشو بده و درواقع منظورش رو متوجه نشده بود.

شونه بالا انداخت و زن جوان آرنج دستاشو روی پیشخوان گذاشت:

-اولین باره اینجا میبینمت‌. نایتن(niton) زیاد بزرگ نیست.

CRISIS "Completed"Where stories live. Discover now