سلام سلام به همگی🤓
بازم من اومدم که با یه فف دیگه سرویستون کنم انقد تند تند آپ کنم🤦🏻♀️لطفا حمایت کنید دوستان چون من دارم برای خواننده های عزیزی که علاقه دارن مینویسم و ازتون میخوام حتما حتما ووت بدید💖
و اینکه نمیدونم امشب برای آپ کردن مناسب بود یا نه چون اوضاع فندوم اصلا جالب نیست و هممون غمگین و دلشکسته ایم.با اینحال نمیخوام بیشتر از این غصه دارتون کنم و توی عمقش فرو برم ولی برای آرامش روح اسرا حتما دعا کنید و میدونم که در آرامشه🖤
*** اگه مایل به خوندن فیک های من خارج از واتپد هستید، یه سر به چنل تلگرامی home_wattpad بزنید
*
سکوت سنگینی برقرار بود و به جز صدای مدوام هواکش بالای سردر مغازه صدای دیگه ای شنیده نمیشد. تک و توک مشتری ها درحال خرید از داخل قفسه ها بودن و هرکدوم چرخ دستی نسبتا بزرگی که به خود فروشگاه تعلق داشت، در دست داشتن.
خانم جوانی که پشت پیشخوان دیده میشد، با خستگی آدامس بادکنکی صورتی رنگشو میجوید و به صفحه تلوزیون بالای کمد خیره نگاه میکرد. با وجود اینکه عصر بود و خورشید داشت غروب میکرد ولی مشتری ها درکمال آرامش خاطر و سکوت، بین قفسه میگشتن.
پسرک نوجوانی که فاصله کمی با پیشخوان داشت، با احتیاط شروع به قدم زدن کرد و در تلاش بود کاملا بی طرف و معصوم به نظر برسه. دوستش درست چند متر اون طرف تر به قفسه های روبروی پیشخوان تکیه زده بود و بیحوصلگی از چهرش مشخص بود.
هردوتاشون سویشرت های گشاد و کلاه هایی که روی سرشون کشیده شده بود به تن داشتن و این مورد، حتی برای اواخر تابستان هم کمی عجیب به نظر میرسید. شلوارهای گشاد تر و خاکی و کفش های اسپورتی که انگار با بی توجهی فقط به نوک پا آویزانند.
تصویر زنی که داخل تلوزیون درحال صحبت بود، از دوستش که داشت دور میشد و بین قفسه ها میگشت جذاب تر به نظر میرسید. نیم نگاهی به نزدیک سقف انداخت و با دیدن دوربین سیاه رنگی که دقیقا روی خودش زوم شده بود اخم کرد.
اگه کلاهشو پایین میکشید زیادی مشکوک میشد و فقط تصمیم گرفت سرشو بچرخونه تا بیشتر از اون تصاویرش ثبت نشه.
البته نگرانی خاصی نداشت ولی با اینحال مرتکب شدن دوباره اشتباهات گذشته، کمی زیادی احمقانه بود.-هی.
بدون اینکه سرشو بلند کنه از بین موهای سیاهش به زن پشت پیشخوان نگاه کرد.
-جدیدی؟
نمیدونست با چه کلماتی جوابشو بده و درواقع منظورش رو متوجه نشده بود.
شونه بالا انداخت و زن جوان آرنج دستاشو روی پیشخوان گذاشت:
-اولین باره اینجا میبینمت. نایتن(niton) زیاد بزرگ نیست.
YOU ARE READING
CRISIS "Completed"
Fanfictionچطور بعد از گذشت سال هایی که توی تاریکی گذشتند، همچنان همون کابوس قدیمی میتونست شب های طولانیش رو طاقت فرسا کنه؟ درست مثل خنجری زهر آلود، بی رحمانه روح بی جانش رو شرحه شرحه میکرد.