🚦2🚦

930 247 259
                                    

از ماشین پیاده شد و به جاده ای که اول پل بسته شده بود نگاه کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

از ماشین پیاده شد و به جاده ای که اول پل بسته شده بود نگاه کرد

دو نفر سمتش اومدن که تقریبا یه سرو گردن ازش بلند تر بودن و هیکلشون به کسایی میخورد که تو مسابقات مزخرف کشتی کج همو آش و لاش میکنن
البته که لویی حاظر بود قسم بخوره همه اش نمایشه و اونا مزخرف ترین بازیگر های دنیان

:هی , راهتو گم کردی?

:اتفاقا راه همینجارو بهم نشون دادن ... بارنی کلوید

:اسمت چیه?

:لویی تاملینسون

یکی از اون دو نفر کاغذ مچاله ای از جیبش بیرون اورد و بعد چند لحظه چک کردن سرشو برای اونیکه تکون داد

:هه با این اومدی مسابقه ! ... موفق باشی

از لحن تمسخر آمیز اون یارو اصلا خوشش نیومد اما خب اون احمقا انگار هیچی از ماشین نمیفهمیدن و این مشکل لویی نبود

برگشت داخل ماشین و وقتی به اون دو نفر رسید شیشه رو پایین داد

:بکشین کنار

یکی از اونها خواست سمت لویی برگرده اما اون یکی سفت شونه اشو گرفت

:هی ریچی الان مسابقه شروع میشه , بعدا

وقتی ماشین هاشون و از جلوی مسیر کنار بردن لویی آروم از کنارشون رد شد و به کسی که با عصبانیت نگاهش میکرد و احتمالا اسمش ریچارد بود نگاه کرد
نگاهش اصلا خوب نبودو لویی مطمئن شد بعد مسابقه باید یه مسابقه ی دیگه برای فرار ترتیب بده .... کاش میتونست دهنشو گاهی بسته نگه داره

چند متر مونده به پل خیلی سرو صدا زیاد بود , ماشین های زیادی اونجا جمع شده بودن و انگار همه ی شهر خبر داشتن قراره یه مسابقه اونجا باشه , با مشروب های دستشون بی خیال اینکه وقتی قوطی هارو بهم میزنن مشروب کجا میریزه یه سره میخندید
خیلیا دریفت میرفتن و پز ماشینشونو میدادن و در نهایت خیلیا با دخترهایی که خط نگه دار بودن لاس میزدن

اما لویی نه جز اونایی بود که بخواد لاس بزنه , نه توی جمع مشروب میخورد نه ماشینی داشت که پزشو بده

یه دکل بلند کنار پل ساخته بودن و یکی با بلندگو روش در حال داد و فریاد شد تا اینکه ساعت ۲۳ شد و صدای کر کننده ی بوقی همه رو تقریبا ساکت کرد

Driver Where stories live. Discover now