سلام بچه ها!
حالتون خوبه؟!ا ی ن ق د ر خوابم میاد که اصلا تصور نمیکنید ولی همچنان اون هندزفری توی گوشمه و اینطوریم که کنسرت واندی رو که نمیشه از دست دااااد!
خدا همه رو شفا بده
عحهمین دیگه، صحبتی ندارم'-'
*****
Part 28
پلک هاش رو از هم فاصله داد و توی جاش چرخید. با دیدن ملانی و لیام روی تخت، انگار که تازه یادش اومده باشه کجاست نیم خیز شد و با چشمای ریز شده بهشون خیره شد.
+اوه!
به آرومی زمزمه کرد و گوشیش رو از کنار تخت برداشت. با دیدن تماس ها و پیام های فلورا زیر لب فحشی نثار خودش کرد و از تخت بیرون رفت. قرار بود شب به خونه بره تا صبح بتونه به فلورا سر بزنه و باهم کارهای نیمه تمومشون رو تموم کنن اما همه چیز رو فراموش کرده بود.
با عجله آبی به صورتش زد و لباس گرمش رو از روی مبل برداشت. دوباره به اتاق برگشت و نگاهی به صورت به خواب رفته لیام انداخت.. مطمئنا قرار نبود بیدارش کنه. پیام کوتاهی که دلیل رفتنش رو میگفت نوشت و بهش ارسال کرد و بعد هم از خونه خارج شد.
تقریبا نیم ساعت بعد به خونه فلورا رسید. فلورا در رو باز کرد و با چشم های ریز شده بهش زل زد. زین نفسش رو با بیچارگی بیرون داد و دست هاش رو بالا برد
+توضیح میدم.. توضیح میدم
فلورا همینطور که سر تکون میداد از جلوی در کنار رفت تا زین داخل بیاد
*همش داره به چیزایی که باید توضیح بدی اضافه میشه.
زین نفس عمیقی کشید و لباسش رو روی مبل پرت کرد.
+خیلی دیر برگشت خونه و حالش خوب نبود. باهم حرف زدیم و من پاک یادم رفت که باید بیام اینجا.
فلورا چشم هاش رو چرخوند و به سمت آشپزخونه راه افتاد.. زین هم دنبالش کرد و چند لحظه بعد، چشم هاش از دیدن حجم زیاد هویج روی جزیره آشپزخونه گرد شدن.
+اینا چین؟!
*هویج
سرش رو کج کرد و لبخند مسخره ای زد
+واقعا؟!
*میخوام لوک عزیزم رو با یه عالمه آب هویج سوپرایز کنم
+با آب هویج؟!
فلورا همینطور که یکی از هویج هارو گاز میزد سر تکون داد
*آب هویج دوست داره
زین به آرومی خندید و روی یکی از صندلی های پشت جزیره نشست
+جوون شدی فلورا
فلورا لبخند ریزی زد و با پوست کن توی دستش مشغول پوست کندن یکی از هویج ها شد
![](https://img.wattpad.com/cover/194876198-288-k568355.jpg)
STAI LEGGENDO
Helium(ziam)
Fanfictionتو پسرِ شیرینِ من توی روز های تلخم بودی من هم مردِ روشنِ تو توی روز های تاریکت