نامه

1.7K 360 502
                                    

لوک هوز هیرررررومبمبحیکجیوبم

چه طورید جینگول پینگولای من؟(":

این پارت به جبران اون همه تاخیر پارت قبل(":

البته قرار شده چون اینقدر زود آپ میشه کامنتاش بترکه!
قرارا هم از قبل گذاشته شده، مجبورید((:

هوپ یو انجوی

***

part11

دستش رو زیر چونه اش زد و منتظر به رو به روش خیره شد
طبق چیزی که یکی از پرستارا بهش گفته بود، تریشا باید کم کم به هوش میومد

چند لحظه ای همینطوری موند و به پلک های بسته تریشا زل زد تا کوچکترین حرکتشون رو هم متوجه شه اما وقتی دید بی فایده اس، هوفی کشید و پیشونیش رو روی تخت گذاشت

+بیدار شو دیگه..

سرش رو چرخوند و اینبار گونش رو روی ملافه سفید رنگِ تخت گذاشت

+من واقعا ترسیدم.. اصلا گرخیدم مامان. وای خدایا بلند شو

دوباره سرش رو چرخوند، اینبار داشت به دماغش فشار میومد

+تا کی باید صبر کنم خوب..

*اینقدر صورتتو نمال به ملافه.. مریض میشی

با صدای ضعیفی که به گوشش رسید ذوق زده تر از هر وقتی شد و سرش رو از روی تخت برداشت

+مامان

تریشا با صدای خوشحالش لبخندِ بیجونی زد و بهش نگاه کرد

+وقتی گفتم گرخیدم صدامو شنیدی؟!

*آره.. تقریبا

دست تریشا رو تو دست خودش گرفت و به گونه اش چسبوند. سرش رو کج کرد و با لبخند کوچیکی گفت

+پس لازم نیست دوباره بگمش

تریشا با صدای آرومی خندید و سعی کرد گلوش رو صاف کنه

*با دکتری چیزی حرف زدی؟

زین همونطور که دستش رو روی گونه اش نگه داشته بود سر تکون داد

+نه.. گفتم اول میخوام ببینمت

تریشا سر تکون داد

*خیله خوب. برو زنگ بزن به جولیا عزیزم.. صبر کن اون بیاد، بعد حرف بزن... با دکتر یعنی

زین خمی به ابروش داد

+لازمه نگرانشون کنیم؟

تریشا به سختی سر تکون داد

*آره.. میخوام بیاد اینجا، پیشِ تو

+اگه میخوای من تنها نباشم، همین الانم نیستم

با چند لحظه مکث، به آرومی زمزمه کرد

*چه طور؟..

بلاخره دست تریشا رو پایین آورد و لب هاش رو خیس کرد

Helium(ziam)Where stories live. Discover now