⁦⚔️⁩ مبارزه هشتم: هم اتاقی⁦⚔️⁩

Start from the beginning
                                    

∞•°∞°•∞•°∞°•∞

"برای چی بهم خیره شدی؟"
با سوال جونگین به خودش اومد
"ها؟ آها... منتظر بودم ببینم کی کارت تموم میشه... دیگه داری خیلی طولش میدی!"
"اگه خیلی ناراحتی خب خودت لباسات رو مرتب کن هیونگ!"
کیونگسو سرش رو روی بالشتش گذاشت
"عجله نکن... تا هر وقت که بخوای وقت داری"
پوکر شد و با همون قیافه به کیونگسو که داشت سقف رو نگاه میکرد خیره شد.
خواست چیزی بگه که با صدای تقی که به در خورد بلند شد و در رو باز کرد.
یکی از اعضای تیم توسکا بود، اون اینجا چیکار داشت
"عااام سلام... من چوی مینهو‌ام"
کیونگسو لبخندی زد
"کیونگسو... خوشبختم."
"همینطور ، مربی گفت که تا یازده و نیم توی زمین باشین."
"حتما"
مینهو لبخندی زد و سراغ اتاق بعدی رفت، کیونگسو هم در رو بست و سمت جونگین که گردنش رو تا حد امکان کش آورده بود تا ببینه پشت در چه خبره، برگشت.
"کی بود؟"
"چوی مینهو!"
"کی هست؟"
رو صندلی‌ای که توی اتاق بود نشست
"یکی از اعضا تیم توسکا و اینکه گفتش باید تا یه ربع دیگه توی زمین باشیم... احتملا با هامون کار داره..."
جونگین سرش رو تکون داد
"اوهوم... پس برای اینکه تا یه ربع دیگه بتونیم بریم باید بیای و کمک کنی تا این لباس ها زودتر سر جاشون برن!"
کیونگسو چشماش رو توی حدقه چرخوند و با اکراه کنار پسر کوچیکتر نشست و رندوم یه لباس رو بیرون کشید و شروع به تا کردنش کرد.
"جونگ!"
"هوم؟"
"بکهیون به تو گفت که چانیول چجوری راضیش کرده؟"
دست کای متوقف شد
"نه... نگفت"
اینکه این موضوع ناراحتش کرده بود کاملا از لحن غمگینش معلوم بود.
حس میکرد بک دیگه بهش اعتماد نداره تا در مورد مسائلی که به چان مربوطه باهاش حرف بزنه.
کیونگسو که میتونست بفهمه چه چیزی پسر کوچکتر رو ناراحت کرده سعی کرد بحث رو عوض کنه.
"ولی این جا چقدر بزرگ و خوشگله هااا‌... ایکاش باشگاه ما هم انقدر بودجه داشت!"
جونگین بار دیگه نگاهش رو توی اتاق چرخوند.
کاغذ دیواری های کرم و قهوه‌ای، زمین پارکت، تخت های بزرگی که به دیوار چسبیده بودن، دراور بزرگی که پایین یکی از تخت ها بود و کمد های که بین دو عسلی تخت بودن.
و صد البته تلویزیون پنجاه اینچی که از دیوار بیرون میومد...
واقعا اتاق فوق‌العاده‌ای بود...
خوشحال بود که یه مدت میتونست تو این اتاق زندگی کنه.
"هی! بدو چندتا دیگه بیشتر نمونده"
کای به چندتا دونه لباسی که کف زمین مونده بود نگاه کرد و سرعتش رو برد بالا تا زودتر تموم شه.

∞•°∞°•∞•°∞°•

به پنجاه نفری که جلوش به صف ایستاده بودن نگاه کرد.
خیلی مرتب و منظم ایستاده بودن. فقط یه مشکلی بود.
مثل اینکه بیشتر اعضای دو تیم هم دیگه رو رقیب خودشون میدونستن؛ چون که یه طرف تیم پاسکال و طرف دیگه تیم توسکا ایستاده بودن.
با انگشت پیشونیش رو خاروند و هوفی کشید.
به تیم توسکا نگاه کرد.
"بچه ها هر کدوم برین و بین دوتا از اعضای پاسکال وایسید."
مربیشون این حرف رو زده بود و نمیتونستن گوش ندن پس با بی علاقگی رفتن و جلوی تیم دیگه ایستادن و منتظر شدن که از هم فاصله بگیرن تا بینشون بایستن.
اعضای پاسکال به کاپیتانشون نگاه کردن و با گرفتن تایید از هم فاصله گرفتن.
با جاگیر شدن همه توی یه صف کریس نفس عمیقی کشید، معلوم بود که کلی زمان باید صرف این کنه که اینا با هم خوب بشن... گاوش زاییده بود!
نگاه خیره‌ای رو روی خودش حس کرد و برگشت و به مردی که داشت به سمتش میومد نگاه کرد.
مرد با رسیدن بهش دستش رو دراز کرد
"کیم سوهو! پزشک اصلی تیم"
کریس دستش رو گرفت و کمی فشرد
"کریس وو!"
صورت سوهو به خاطر زور مرد مقابلش تو هم رفت ولی سعی کرد لبخند بزنه.
"اشکال ندارع اگه اینجا باشم."
"عاا فکر نکنم مشکلی ایجاد کنه."
از سر رضایت لبخندی زد
"خوبه."
کریس هم متقابلاً لبخندی زد و دوباره به سمت اعضای تیمش برگشت.
"خب بچه ها اول باید همه به هم معرفی بشید بعد شروع کنیم، و مهم ترین نکته اینه که باید با هم کنار بیاید و حق هیچگونه بحثی ندارید! متوجه‌اید؟"
"بله مربی"
"خوب خوبه احتملا اکثرتون هم دیگه رو میشناسید، ولی خب همه یه دور اسمتون رو بگید تا اگه کسی نمی دوستت باهاشون آشنا بشه..."
بکهیون اول صف بود پس اون باید شروع میکرد.
"بیون بکهیون."
"پارک چانیول"
"دو کیونگسو"
"کانگ هانول"
"کیم جونگین"
"چوی مینهو"
بقیه هم خودشون رو معرفی کردن تا به دو نفر آخر صف رسید.
"اوه سهون"
"شین وونهو... من مکنم!"
با اتمام حرفش صدای سهون در اومد
"چیییی؟ به چه حقی همچین چیزی میگی؟؟ مکنه منم!"
وونهو شونه ای بالا انداخت
"من نوزده سالمه اما تو بیست سالته... هیونگ"
هیونگ رو با فاصله و با شیطنت گفت و لحظه بعد موهای پشت سرش بین دست سهون بود
"سهون ول کن"
"تو داری حق من رو میخوری!!! من می‌خوام مکنه باشم، فهمیدی؟"
چانیول دوید و وقتی به انتهای صف رسید دست سهون رو کشید و سعی کرد تا از موهای پسر کوچیکتر جداش کنه.
"نه این داره حق منو میخوره!!!"
محکم تر به موهاش چنگ زد
"آی آآییی آآآییییییی، ولم کن بیشعور!"
"سهون ولش کن!!!"
چان که دید اینجوری نمیتونه کاری از پیش ببره داد بلندی زد که تن همه برای یه لحظه لرزید حتی بک، کریس و سوهویی که با فاصله از اون ها قرار داشت.
سهون بلافاصله دستش رو کشید ولی نگاه پر از نفرتش رو از روی پسر کوچیکتر که داشت سرش رو میمالوند برنداشت
"من از طرفش معذرت میخوام"
وونهو نگاهی به چانیول کرد
"اعضای تیمت ادب ندا-"
"وونهو!"
با اخطاری که از کاپیتان خودش گرفت ایشی کرد و دیگه جملش رو ادامه نداد.
"به هر حال معذرت میخوام."
وونهو فقط سرش رو تکون داد و چیزی نگفت.
چانیول سر جاش برگشت و به کریس که سعی در آروم کردن خودش داشت نگاه کرد.
"هنوز پنج دقیقه از وقتی که گفتم حق دعوا و مشاجره بی مورد ندارید نگذشته و اونوقت باید شاهد همچین صحنه مضحکی باشم؟؟؟!!"
تیکه دوم رو طوری گفت که مطمئن بشه بقیه ازش حساب می‌برن.
نفس عمیقی کشید
"خب شما ها باید یاد بگیرید که به هم اعتماد داشته باشید برای همین است اعتماد رو انجام میدید، همون که خودتون رو به پشت می اندازید تا فرد پشت سرتون شما رو بگیره، همتون قبلا این رو انجام دادید پس مشکلی نباید داشته باشید..."
مکث کرد و اینبار با تاکید بیشتری ادامه داد
"و انقدر این کار رو انجام میدید تا مطمئن بشید به هم اعتماد دارید... حالا هر کسی به نفر کناریش این کار رو انجام بده."
به ساعتش نگاه کرد
"ده دقیقه! ده دقیقه باید این تمرین رو انجام بدید! فهمیدید؟"
"بله مربی!"
سرش رو تکون داد، عقب رفت و کنار پزشکی که چند قدم اون طرف‌تر ایستاده بود توقف کرد.
"اگه خسته میشی بشین"
سوهو به چشم زیر پاش نگاه کرد، به نظر نمیومد که خیس باشه پس فقط اوهوم آرومی گفت و چهارزانو روی چمن ها نشست، خیس نبودن اما نم داشتن و خنکیش بد نبود.
با نشستن کریس کنارش توجهش به اون مرد قدبلند جمع شد، خدایا اون حتی از چان هم بلندتر بود.
"راه درازی رو در پیش داری!"
"هوم؟"
با سر به بقیه اشاره کرد
"اها، اره واقعا کار سختیه!"
خندید
"نگران نباش موفق میشی!"

∞•°∞°•∞•°∞°•∞

بکهیون برگشت و برای بار دیگه به چان نگاه که تا مطمئن بشه که پشتشه اما باز هم نتونست خودش رو بندازه.
چانیول که دیگه از این حرکت کلافه شده بود سعی کرد با حرف‌زدن راضیش کنه
"بک لطفاً اعتماد کن."
پوزخندی زد
"اعتماد کنم؟ به تو؟"
نفسش رو صدا دار بیرون داد
"محض رضای خدا بکهیون! باور من مرض ندارم که بخوام ولت کنم و حتی اگر هم بکنم زمین اینجا چمنه و فوقش یه ذره باسنت درد بگیره همین!"
بک دندون غروچه‌ای کرد و با هر بدبختی‌ای که بود خودش رو ول کرد؛ هر لحظه آماده بود تو محکم زمین بخوره و باسن قشنگش درد بگیره اما لحظه آخر دست هایی زیر بغلش رو گرفت و نذاشت که زمین بخوره.
نفسی گرفت و خودش رو بلند کرد
"شانس آوردی که گرفتیم و گرنه-"
با صدای آخ دردمندی که حدس میزد مال سهون باشه همه به انتهای صف نگاه کردن.
سهونی که روی زمین افتاده بود و از درد لگنش گله می‌کرد و وونهویی که با نیشخند به پایین پاش نگاه میکرد.
کریس دخالت نکرد و منتظر شد ببینه کاپیتان ها چیکار میکنن، بکهیون دستش رو به کمرش زد و سمت اون دو رفت.
دستش رو جلوی سهون گرفت و کمکش کرد که بلند شه و بعد با جدیت به وونهو گفت
"شین وونهو همین الان از سهون عذر خواهی می‌کنی!"
"اما..."
بکهیون جدی تر شد
"اما بی اما، اون ازت بزرگتره و تپ حق توهین بهش رو نداری! فهمیدی؟"
وونهو آروم سرش رو تکون داد و با حرص به سهونی که نیشخند میزد خیره شد
"ببخشید..."
بک لبخندی زد
"آفرین بچه! و سهون تو هم به خاطر اینکه قبلا موهاش رو کشیدی عذر خواهی نکردی و کاپیتانت به جات این کار رو انجام داد."
سهون نگاهش رو بین بک، وونهو و بقیه که نگاهش میکرد در رفت و آمد گذاشت و در آخر اون هم عذر خواهی کرد.
کریس با دیدن نمایش رو به روش سرش رو تکون داد و داد زد
"خب هنوز هشت دقیقه مونده زود باشید!"

∞•°∞°•∞•°∞°•∞

کریس به ساعتش نگاه کرد و بعد از این که دید ده دقیقه تموم شده از روی زمین بلند شد.
"خب بچه ها بسه. به نظرم بیشتر از قبل به هم دیگه اعتماد پیدا کردید و این خوبه! حالا همه پونزده بار دور زمین رو بدوید."
همه به صف شدن و شروع به دویدن کردن
"اوه سهون و شین وونهو، شما ها بیشتر دور باید بدوید."
با این حرفش دوتا پسر کوچیکتر وا رفتن اما میدونستن که چاره دیگه ای ندارن و ناچار به انجام دادن دستور های مربین.

پایان قسمت هشتم
ادامه دارد...

بچه ها من آپش رو دو روز در هفته کردم و سعی میکنم که برسونم، اما اگر هم نتونستم لطفاً ناراحت نشید، واقعا کار سختیه مخصوصا برای من که تو سه ورژن ادیت میزنم...
پس لطفاً ووت و کامنت فراموش نشه🤗😘

⁦⚔️⁩The Condition Of Fight⁦⚔️⁩ |Completed|Where stories live. Discover now