رومئو بین زین و لیام؛ روی صندلی چوبیِ زین نشسته بود و بستنیش رو با لذت تمام لیس میزد. بهش خیره مونده بود و گاهی نگاهش رو بالا میآورد و با زین و لیامی که درحال خندیدن و حرف زدن بودن مواجه میشد.
از محیط دور و اطرافش هیچی نمیفهمید؛ اون حتی مواد آبکیِ روبهروش رو به وسایلهای بتمنش ترجیح میداد. حتی اگر خود بتمن هم جلوش حاضر میشد؛ قطعا به بستنی خوردنش ادامه میداد.
"اذیتم نکن لی.."
زین که با نیشگون لیام از بازوش؛ دردش گرفته بود با خنده و غر حرفش رو زد.
"بهم بوس نمیدی؟"
"دلم نمیخوا-"
با حرکت کردن انگشتهای لیام توی گردنش؛ بلند خندید و سرش و کج کرد تا از قلقلک دادن لیام جلوگیری کنه.
"لیام! بسه..."
دست لیام رو سریع از توی گردنش پس زد. زین زبونش رو با شیطنت برای لیام تکون داد و لیام با خنده چشم غره رفت.
زین برای لحظهای به رومئو خیره شد که چجوری به بستنی آب شده که روی دستش ریخته؛ زل زده. خم شد تا بتونه صورت رومئو رو ببینه.
"سوپرمن؟"
رومئو با لبهای آویزون برگشت سمت زین.
"چیزی شده؟"
"بستنیم تموم شد!"
لبهای کوچیک رومئو از بغض ساختگیش لرزید؛ معلومه که برای بار پنجم بستنی خواستن بهونه میاره! زین محکم رومئو رو بغل گرفت و قربون صدقهش رفت.
"لبات و اونجوری نکن سوپرمنِ من.. قول میدم وقتی اومدی خونم واست کیک بپزم"
رومئو عاشق کاپکیکهایی بود که فقط مخصوص رومئو بودن و لیام حق نداشت بخورتشون. سریع تغییر چهره داد و از روی صندلی بلند شد.
"واقعا زینی؟"
"آره عشقِ من..."
زین واقعا به لیام دوم اعتقاد کرده بود و این باعث میشد بیشتر دیوانهی رومئو بشه.
"پس پاشید بریم.."
دست لیام و زین رو میکشید؛ البته که زوری نداشت اما بهونهش جواب داده بود و این حس پیروزی بهش میداد.
"زینی.. تو قراره همیشه خونهی ما باشی؟"
رومئو درحالی که دست هردو رو گرفته بود و سمت ماشین قدم برمیداشت؛ سرش رو بالا گرفت و به زین خیره شد. اما زین به لیام نگاه کرد که نیشخند روی لبهاش نشسته بود.
"نه همیشه.. ولی آره. تو باهاش مشکلی داری؟"
زین دوست داشت رومئو رو از رابطهای که بین خودش و لیام شکل گرفته بود خبر دار بشه. اما مطرح کردنش برای یه بچهی چهارساله یکم سخته!
YOU ARE READING
Love Or Fame?! - Z.M
Fanfiction'بیا دنیای رنگینکمونی رو پاک؛ و با رنگهای عشقمون ترسیم کنیم! عشق ما فراتر از شُهرتمونه بیبی.