29

1.7K 261 77
                                    

"سوپرایز!"

وقتی در توسط لیام باز شد؛ زین با ذوق گفت و وسایلِ توی دستش و بالا گرفت. لیام با تعجب بی صدا خندید؛ لب‌های زین روی لپش قرار گرفت و داخل شد.

"زین این وقت صبح؟"

فکرش رو نمی‌کرد که کسی که پشتِ دره زین باشه. پس هنوز توی شک بود.

"دلم تنگ شده بود"

"ما دیشب هم و دیدیم زین..."

زین چیزی نگفت و پلاستیک‌ها رو زمین گذاشت. لیام یکم فکر کرد.

"چرا جواب پیاممو ندادی؟"

زین سمتش رفت و توی فاصله‌ی کم ازش ایستاد.

"خواستم سوپرایزت کنم!"

با ابروهای بالا گفت.

"از خواب که بیدارت نکردم؟"

"نه. داشتم تمرین می‌کردم و باید برای آماده کردن‌ِ رومئو بیدار می‌شدم"

زین لبش رو خیس کرد و دستش و روی سینه‌ی لختِ لیام می‌کشید.

"برای چی آماده‌ش کنی؟"

"شریل امشب فرش قرمز داره. دلش برای دوستای بزرگش تنگ شده بود پس زودتر رفت تا وقتش و با اونا وقت بگذرونه"

زین دستش رو لای موهای بهم‌ریخته‌ی لیام برد و به عقب هدایت کرد تا توی صورتش نباشه‌. لیام دستش و روی باسنش گذاشت و فاصله‌شون رو به صفر رسوند.

"این وسایل‌ها برای چیه؟"

درحالی که به لب‌های زین خیره شده بود آروم گفت؛ اما زین به چشم‌هاش خیره بود.

"برای پختن کیک"

"کیک برای چی؟"

"نمیدونم. دوست دارم برای رومئو کیک بپزم"

"چه مادر نمونه‌ای!"

لیام با شیطنت گفت و زین اخم‌هاش رو توی هم کشید. لیام بین ابروهاش رو بوسید و تا اخم زین رو باز کنه.

زین روی تخته پرس نشسته بود و به لیام نگاه می‌کرد که با هر دمبل؛ عضلات پشتش شکل می‌گرفتن و سیکس‌پک‌هاش گاهی نمایان می‌شدن. نفس‌های بلند می‌کشید و در حین انجام کار به زین هم نگاه می‌کرد.

زین از جاش بلند شد و از سالن تمرین بیرون رفت. وسایل‌ها رو برداشت و توی آشپزخونه لیام رفت. لیوانی رو برداشت و از توی یخچال آبمیوه آناناس ریخت و توی سینی گذاشت؛ دوباره به سالن تمرین رفت‌.

لیام دیگه تمرین نمی‌کرد و روی دوچرخه‌ی تمرینش نشسته بود. زین با لیوان سمتش رفت. لیام نگاهی به لیوان کرد و از روی سینی برداشت. یکم ازش و خورد و روی تخته پرس گذاشت.

دست زین رو گرفت و با خودش کشید سمت چپ سالن. روی یکی از پارچه‌ی نازکی خوابید.

"چیکار میکنی؟"

Love Or Fame?! - Z.MWhere stories live. Discover now