40"smell like clover"

2K 317 200
                                    


Liam's prove:

بلندتر میخندیدمو زین پوکر به تلویزیون خیره شده بود.

من: وای گفت عروسکتو به قتل عام میرسونم، وای!

بلندتر خندیدمو دستمو رو پاهام کوبیدمو زین پوفی کشید‌.

زین: واقعا خنده دار نبود.

چشماشو چرخوند و خودمو جمع و جور کردمو با خوردن زنگ در به زین نگاه کردم.
احتمالا شانه...
پیتزا آورده و کیه که پیتزارو رد کنه؟...
زین بهم تک نگاهی کرد و آروم بلند شدمو درو باز کردم.
چی؟ پس کسی اینجا نیست که...

-: آقا این پایین.

یک صدای ضعیف و آرومی گفت و اخم ریزی کردمو پایین و نگاه کردم.
گاد یک بچه؟...

-: از طرف آقای شان ، براتون آوردم.

مظلومانه نگاه کرد و ابروهامو بالا انداختم.

من: خودش چرا نیومد؟

آروم گفتمو زین شونمو یکدفعه از پشت گرفت و منو کنار کشید.

زین: تو کی هستی؟

نفسشو با حرص بیرون داد و با اخم بهش نگاه کرد.

-: من...از طرف آقای شان براتون پیتزا آوردم، خو...خودش کار داشت.

زین: برای کی؟

-: نمی...نمیدونم نگفتن، فقط گفتن خیلی باید مواظب باشم.

زین: کسی دنبالش بود؟

-: فکر کنم، چون خیلی عجله داشتن.

زین: لعنتی.

زیر لبش گفت و چشماشو محکم بست و از دست اون بچه پیتزاهارو گرفت.

زین: برو.

و پوفی کشید و پسره سری تکون داد و زین درو محکم کوبید‌.

من: زین چیشده؟

زین: شاید گرفتنش.

من: چی؟شانو؟

زین: آره، بیخیال.

چشماشو چرخوند و پیتزاهارو رو میز گذاشت و با ناباوری نگاش کردم.
چطور میتونه بیخیال باشه؟...
اگه از شان حرف بکشن چی؟...
اگه تمام اطلاعاتش رو بگردنش چی؟...
اگه بالاخره اینجارو پیدا کنن چی؟...
روبه روش وایسادمو تو چشماش زل زدم.

من: زین تو نمیتونی اینقدر بیخیال باشی.

زین: نیستمو حواسم هست...

نفس عمیقی کشید و درپیتزاهارو باز کرد و نگام کرد.

زین: به همه چیز هست.

و نیشخندی زد و صورتشو به صورتم نزدیکتر کرد و آب دهنمو قورت دادم.
اون چا اینقدر سریع میتونه بهم مسلط بشه؟...
واقعا چرا؟...
آروم سرشو تو گردنم فرو کرد و چشمام گرد شد و لبمو محکم گاز گرفتم.
شت شت شت...
واسه چی اینکارو میکنه؟...
حس میکنم کاملا از کار میفتم وقتی بهم دست میزنه...
زین آروم تو گردنم نفس میکشید و مزه ی خونو تو دهنم حس کردم.
فکر کنم از بس گاز گرفتم لبمو، خون اومد...
لعنتی اون انگار منو کامل کنترل میکنه...

FOG1 {ziam} -COMPLETED-Where stories live. Discover now