26.wait wait... what?

Start from the beginning
                                        

-ایول پسر همینه!

زین با همون لحن مخصوص خودش گفت و دستش رو به دست گری کوبید و دستش رو توی هوا مشت کرد و از بین دندوناش "آره" ی آرومی گفت.

لیام که هنوز ماشین رو روشن نکرده بود با سؤظن به اون دوتا که با خنده بهم نگاه میکردن،نگاه کرد .

-شما دوتا...

نگاه رنگی و براق هر دوشون سمت لیام برگشت.

-دارین عجیب رفتار میکنین!

زین و گری ریز خندیدن و گری از بین صندلی ها خودشو جلوتر کشید و سرش رو روی شونه ی زین گذاشت و با شیطنت به باباش نگاه کرد.

-توام همینطور... لویی میگفت خانوم خوشگلی بوده!

لیام چشم های گرد شده اش رو بین زین و گری و کله ی فرفری هری که حالا با کنجکاوی خودشو جلو کشیده بود،چرخوند و لب هاش رو بی هدف باز و بسته کرد... حقیقتا نمیدونست چطور باید به دوتا نوجوون و یه پسر بچه توضیح بده که داخل رابطه ای نیست و اونها هم باور کنن.

-اون... اون دوستمه!

-آها!

زین که یک تای ابروش رو بالا انداخته بود آروم گفت و بعد به گری نگاه کرد و لب هاش رو غنچه کرد و اغراق آمیز تظاهر کرد که باور کرده !

گری نخوزی خندید و هری هم با لبخند دوباره سرجاش نشست و با خودش فکر کرد که حتما لویی آخر هفته رو خونه ی لیام بوده که هری اون رو ندیده.

-دارم حقیقتو میگم!

-ما باورت میکنیم بابا!

و اینبار صدای خنده ی بلند گری و زین بود که توی اتاقک ماشین پیچید.

➖➖➖

-من دارم میرم!

-امممم... باشه فقط... امیدوارم زود برگردی!

لیام درحالی که سعی میکرد مثل یه مرد مسن و کسالت بار به نظر نرسه و نرم و منعطف باشه گفت و کنترل تلویزیون رو بی هدف توی دستش چرخوند و زیر چشمی به زین نگاه کرد که دوباره به تیپ های سابقش برگشته بود و حالا با شلوار زرد رنگ زاپ دار و گشاد و شوییشرت مشکی و بی اندازه گشادش و بوت های مشکی رنگش که به طرز مسخره ای بند نداشت و انگار وا رفته بود ،کنار در ایستاده بود و با دقت به صفحه ی گوشیش نگاه میکرد... صدای زنگ کوتاه گوشیش بلند شد و لیام برای دید بهتر روی مبل جا به جا شد.

-بیا بالا... بیا بالا خودت هرکدومو میخوای بردار... باشه باشه

لیام متوجه نبود که بدون کوچکترین توجهی به برنامه ها انگشتش رو روی دکمه ی کنترل گذاشته بود و کانال هارو بالا میرفت... تنها چیزی که متوجهش بود این بود که میخواد هرچه سریعتر بفهمه اون شخصی که زین منتظرشه کیه?

دقیقه ی بعد زنگ واحد به صدا در اومد و زین بلافاصله در رو باز کرد... لیام که دیدی به در نداشت جوری که مثلا به خیالش زین متوجه نشه خودش رو سمت دیگه ی مبل که تا حدودی به در دید داشت کشید و زیر چشمی درحالی که کنترل رو زیر چونش میکشید به در نگاه کرد.

دختر موکوتاهی که تیپی تو مایه های زین داشت اما خب...شلوارکش بیش از اندازه کوتاه بود وارد شد... میتونست از سنش حدس بزنه که هم کلاسی مدرسه ی جدید زینه و... وو وو... وایسا... اینجا چه خبره?... اون بوسه خیلی نزدیک لبش نبود?

➖➖➖

هاااای گایز
حال و احوال? 😭
ببخشیییید ولی واقعا تقصیر ما نبود
تف به این واتپد
یعنی واقعا فک کردیم اکانتو کلا از دست دادیم گریم گرفته بود 😭
گوشیه یلدارو بردیم روت کردیم و اینا و پنج بار واتپدو نصب کردیم و اینا و بعد چقد تلاش کردیم رمزو یادمون بیاد چون قبل از روت با اسمارت سوییچ وارد میشدیم😭😂

حتی نمیشد پست بذاریم بگیم که نمیشه پست بذاریم😂

یکی از دوستامون زیر چپتر قبل کامنت گذاشت که اوضاع چطوریه اگه خونده باشین

بازم معذرت واسه منتظر موندنتون
خلاصه...

All the love ❤
Mayda

NO LIMIT •|ziam|• COMPLETEDWhere stories live. Discover now