-خب فکر میکنم دیگه وقت خوابه!
لیام گفت و به چشم های خمار گری اشاره کرد و مهربون لبخند زد... زین خمیازه ای کشید و ظرف کاغذی نودل چینیش رو از بین پاهاش برداشت و روی میز گذاشت.
-شب بخیر
گفت و چند قدم از مبل ها فاصله گرفته بود که حجم گرم و کوچیکی به پاش چسبید.
-خوب بخوابی زینی
با بهت به اون پسر زود جوش و کوتاه قد نگاه کرد و بعد به لیام نگاه کرد که با لبخند محوی مشغول خاموش کردن تلویزیون بود... دستش رو با تردید روی شونه ی گری گذاشت و فشار آرومی بهش وارد کرد.
-توام همینطور
و بعد سعی کرد گری رو از خودش دور کنه... گری اهسته لبخند زد و از زین جدا شد و دست هاش رو پشتش بهم گره زد ولبخند بزرگ و دندون نماش رو به زین نشون داد.
زین اهسته از از اون پدر و پسر دور شد و وارد اتاقش شد و در رو بست... میتونست صدای لیام و گری رو بشنوه.... میتونست بشنوه که اونها بیشتر شبیه به رفیق های چند ساله حرف میزنن تا پدر بیست و چند ساله پسر کوچیکش.
-و اره من بهش گفتم که من نمیتونم این کار رو براش بکنم ولی برخورد اون اصلا خوب نبود
-هی پسر اصلا بهش اهمیت نده اون یه آدم شروره
-آره... راستی بابا ما میتونیم...
با بسته شدن در اتاق لیام صداشون قطع شد و اتاق زین توی سکوت فرو رفت.
به پشت خوابید و پتو رو تا زیر گردنش بالا کشید و دست هاش رو از زیر پتو بیرون آورد و روی سینش بهم گره زد... به هالوژن های کم نور سقف خیره شده بود... جای خوابش عوض شده بود خواب باهاش غریبی میکرد... خمیازه ای کشید و قطره ای از گوشه ی چشمش تا لابه لای موهای شقیقه اش سُرید.
نیومده دلش برای لویی تنگ شده بود... یعنی امشب باید تنها میخوابید?
بوی ملایم شامپوی گری روی بالش مونده بود و لیام فراموش کرده بود روکش بالش رو برای زین عوض کنه اما زین مشکلی با این نداشت... به پهلو چرخید و سرش رو توی بالش فرو برد... از اون بو خوشش اومده بود و یه جورایی ازش لذت میبرد... لبخند محثی زد و نفس عمیق تری کشید... چند دقیقه بعد نفس های عمیقش منظم تر شد و پلک هاش سنگین شد...
زین اون بو رو خیلی دوست داشت...
➖➖➖
-زینی?... زینی?
صدای ظریف و آهسته ای کنار گوشش زمزمه میکرد و بیشتر ترغیبش میکرد که بیدار نشه ولی در کنار اون صدا حجم کوچیک و خنکی هم لپش رو لمس میکرد و مانع از این میشد که به خوابیدنش ادامه بده.
YOU ARE READING
NO LIMIT •|ziam|• COMPLETED
FanfictionHighest ranking : #1 in fanfiction For more than four continuous months -داری محدودم میکنی! +نه... فقط دارم عاشقت میکنم. -نمیخوامش! +دست تو نیست... دست هیچکس نیست.
