PROLOGUE AND WARNINGS

1.1K 68 0
                                    

اگه میخواستی توی اتاق رختکن یا دستشویی دخترا به اسمش اشاره کنی ، همیشه همون نگاه و نیشخند تکراری رو میگرفتی که بقیه به سمتت پرتاب میکردن ؛ چون اون یه افسانه‌ی شهری بود. بعضی از مردم وقتی میخواستن راجبه اینکه دوران نوجوونی چقد خوبه پز بدن به خواهر و برادرای کوچیک ترشون راجبه اون میگفتن. جزئیات و آخر داستان همیشه عوض میشدن ؛ ولی نتیجه‌ی داستان همیشه این بود که : " دختره یه سری مشکلات جدی با باباش داشت "

یادداشت نویسنده و هشدار

همونطور که ممکنه حدس زده باشید، این یه فن فیکشن کاملا متفاوته، و عالی ترین نکته راجبه فن فیکشن ها اینه که اونا خیالی ان. که یعنی صددرصد داستان های واقعی نیستن و توی ذهن افراد ساخته میشن. پس قبل از اینکه شروع کنید به حرف زدن راجبه اینکه این فن فیکشن واقع بینانه نیست و شخصیتا توی دنیای واقعی اینطوری رفتار نمیکنن، میخوام اینو در نظر بگیرید؛ اونا شخصیتن. من ادعا نمیکنم که هیچ کدوم از این آدما رو توی زندگی واقعی میشناسم. من فقط به سادگی یه سری صورت و اسم قرض گرفتم تا شما راحت تر با این فن فیکشن ارتباط بر قرار کنید. اگه میخواستم، میتونستم همسایه بغلی جذابم‌ یا کراش قدیمیمو برای این فن فیک انتخاب کنم. ولی اینجوری اینکه تصور کنید صورت شخصیتا چجوری روشن میشه وقتی لبخند میزنن یا چجوری وقتی یه چیز ترش میخورن دماغشونو جمع میکنن برای شما سخت میشد. این دلیلیه که من این اسما رو انتخاب کردم. تا شما بتونید همه‌ی این چیزا رو ببینید و حتی عمیق تر از وقتی که اسمشون سباستین یا توماس بود عاشقشون بشید.

همچنین، این داستان شامل تفاوت سنی و یه سری موقعیت های عجیبه، پس اگه با این چیزا مشکلی دارید، توصیه میکنم این ‌کتابو کنار بذارید و یه چیزی که براتون مناسب تره بخونید.

امیدوارم خوشتون بیاد و دوستون دارم.

Daddy Issues || h.sWhere stories live. Discover now