30

1.8K 226 60
                                    

Third pov :

مایک در ماشین رو باز کرد و لویی با سرعت سمت خونه ی سل دویید
در باز بود و این صحنه ی ترسناکی بود
ل_سل ؟
رفت داخل و باچیزی رو برو شد که نفسش بند اومد
جسم بی جون سل غرق خون روی زمین
به سمتش دویید و دستش رو رو گردنش گذاشت تا نبضشو بگیره
خداروشکر کرد وقتی نبض ضعیفش رو زیر انگشتاش حس کرد
بلندش کرد و به این توجه نکرد که لباساش خونی میشن
به سمت ماشین دویید و از مایک خواست اونارو به بیمارستان برسونه .....

دستاشو عصبی تو موهاش فرو کرد ....از مایک خواست تا برگرده و بره خونه ی سل رو بگرده ....باید دلیل این اتفاق رو پیدا میکرد ....باید میفهمید کی این بلا رو سر سل اورده پس عصبی رو صندلی انتظار نشست
دستاش خونی بودن اما اون توجهی نمیکرد که دستاشو داخل موهاش فرو برده و موهاش کثیف شدن .....
دکتر به سمت لویی رفت و سعی کرد اروم برخورد کنه
د_هی پسر .....دوست دخترت حالش خوبه ....فقط یک روز بیهوشه بنظرم بهتره بری به وضعیتت برسی وقتی بهوش اومد اینجوری نبینتت
لویی بلند شدو لبخند زد
ل_ممنونم دکتر ......اما اون دوست دخترم نیست ....با این حال ممنونم که جونشو نجات دادید
دکتر دستشو روی شونه ی لویی گذاشت و اروم فشار داد
د_اگه تو نمیرسوندیش نجات پیدا نمیکرد
لبخند زد ....حرف دکتر بهش روحیه داده بود .....
ل_مرسی
قدم هایی که دکتر طی میکرد رو نگاه میکرد .....
بلند شد و سمت پرستار رفت
ل_من فردا بر میگردم ....ازت میخوام نزارید به غیر از من و دکتر و خودت کسی داخل اتاقش بشه .....
پ_حتما ......شبتون خوش
لویی سمت خیابون رفت  و تصمیم گرفت تمام راهی که با ماشین رفته بود رو پیاده برگرده .....
قدم هاشو اروم اروم میزاشت و دستای خونیش رو توی جیبش کرد ......
خسته بود.... اما سعی میکرد به این فکر نکنه که ممکن بود اتفاقی برای سل بیفته...
بعد از کلی راه رفتن بالاخره به خونه رسید ...
نگهبانا خیلی سریع خودشونو به لویی رسوندن و بهش کمک کردن تا تو خونه بره
در خونه باز شد و هری مضطرب و رنگ پریده جلو در ظاهر شد ...
عصبی بود و چشمای قرمزش نشون میداد که از دستش عصبی بوده .....
ه_لویی ....کجا بودی؟
خودشو به لویی رسوند و بعد از دیدن دست لویی که خونی بود شونه های لویی رو گرفتو تکونش داد
ه_جوابمو بده ......دستات چرا خونیه ؟
لویی بیحال بدنش رو تو اغوشش کشید و رو شونه هاش رو بوسید ...
دستای هری دور کمر لویی پیچید و اونو بیشتر به خودش چسبوند ....
ل_هری ....یکی از دوستام .....توی بیمارستانه .....
هری سرشو تو گردن لویی فرو کردو عمیق نفس کشید
ه_اون ....دوستت حالش خوبه ؟
ل_رسیدم خونش و دیدم توی خون خودش رو زمین افتاده بود ......فقط تونستم برسونمش بیمارستان و دکتر گفت خوب میشه .....
ه_میدونی چقد بهت زنگ زدم ؟ نگرانت شدم لو
ل_تو بهم زنگ زدی؟
ه_اوهوم
از هم جدا شدن و لویی دستشو تو جیبش کردو گوشیش رو بیرون کشید .....
گوشیش خاموش شده بود و روشن نمیشد
ل_اوه .....گوشیم خاموش بوده
ه_متاسفم که اون صحنه هارو دیدی
لویی نگران به هری نگاه کرد
ل_کدوم؟
ه_دوستت_____
ل_اوووو هری ....من حالم خوبه ..
لویی دستشو رو کمر هری کشید و سمت مبل رفتن و روش نشستن
ه_تو سوپرمنی .....اینو میدونستی؟
لویی ابروهاشو بالا انداختو شروع کرد به خندیدن ...
دستشو رو شونه هری انداختو سمت خودش کشیدش
ل_سوپرمن تو .....باشه ؟
هری ریز خندیدو چالش رو به لویی نشون داد
ه_سوپرمن من ....فقط مال من
و سریع سرش رو تو یقه ی لباس لویی قایم کرد
ل_فقط برای تو ....
بعد از گذشت یک ربع توی سکوت ...هری شروع کرد به حرف زدن
ه_پسرا رفتن ...منتظرت موندن ولی دیدن نیومدی و گفتن که میرن
ل_بعد از رفتن من اتفاقی نیفتاد؟
ه_نه ....البته یکی به گوشیم زنگ زد و اون شماره ناشناس بود اما تصمیم گرفتم جواب ندم وقتی مطمئن نیستم اون کیه
ل_خوب کاری کردی .....شاید اشتباهی تماس گرفته بود
ه_هوم ....
ل_باید هرچه زود تر بفهمم کی اون بلا رو سر سل اورده
هری کمی سرشو از رو سینه ی لو بلند کردو تو چشماش نگاه کرد
ه_سل کیه لو ؟
ل_دوستم ....همون که امروز بردمش بیمارستان
ه_هیییی....دستات خونین ...بیا بریم تمیزشون کنیم
و دست لویی رو گرفتو بلندش کرد تا به سمت حموم ببرتش
لویی رو سمت حموم هل داد و لباسای خودشو در اورد
ل_با هم ؟
هری چشمک زد و خندید
ه_نمیدونم .... اگه دوست داری چرا که نه ؟
ل_میدونی که نمیتونم قبول نکنم...
دست هری رو گرفت و اون رو زیر دوش کشید و خودش لباسای خیسشو در اوردو و تو سطل لباسای کثیف پرت کرد
اون به بدن بی نقص و زیبای هری نگاه کرد .....
و بعد خودش رو سمت هری کشیدو دستاشو رو پوستش کشید
هری به انگشتای لویی که رو بدنش حرکت میکردن نگاه کرد
انگشتاشو گرفت و سمت لبش برد و روشون رو بوسه گذاشت ...اون انگشتاش خیلی کوچیک و دوست داشتنی بودن ....
هری دستاشو دور شونه های لویی حلقه کردو همون جور که اب از رو موهاش رو صورت لویی میریخت و موهاش خیس میشد و رو صورتش میریخت تو چشماش خیره شد
هری با خودش فکر میکرد چطور ممکنه چشمای یه پسر به این زیبایی باشه...اونا خیس بودن ...نورانی بودن ...برق میزدن و هری با خودش قسم میخورد یه روز تمام رو میتونست تو چشای جادویی اون خیره بشه ....
لویی به جنگل چشای هری خیره شده بود و نمیتونست از نگاه کردن  زیبایی چشماش دست بکشه...
دستاشو بلند کردو موهای هری رو که جلو صورتش ریخته بودن کنار زد
اروم بهش نزدیک شد
و تمام لحظه هایی که توی خوابش دیده بود از جلوی چشماش مثل یه ویدیو طولانی رد شد .....
ل_هری ......تو .....خیلی زیبایی
هری لبخند زدو خم شد ....دستشو قاب صورت لویی کردو زمزمه کرد
ه_نه به زیبایی تو
لباشون روی هم قرار گرفت
لویی لبای هری رو میک میزد ....انگار منتظر بود تا شیره ی خوش طعمی از لباش خارج بشه ...
اونا به بوسیدن ادامه دادن و این هری بود که زبونشو رو لبای پایین لویی میکشید و از خیسی و نرمی لباش لذت میبرد
زیر دوش بوسیدنشون سخت تر شده بود و نفس کشیدنشون سخت تر میشد
اما اونا نمیخواستن از هم جداشن ...انگار ممکن بود که همدیگرو از دست بدن
ل_هممم....تو ...خوشمزه ای هز
هری خودشو بیشتر به لویی نزدیک کردو دستشو رو کمر باریک لویی کشید
به نظر هری بدن لویی بی نظیر بود . باسن خوش فرمش که قوس کمرش رو بیشتر کرده بود و دستای هری توی قوس کمرش حرکت میکردنو رو باسن لویی قرار گفتن .....دستاشو دو طرف باسن لویی گذاشت و از رو شرت مشکی که به لطف ابی که روشون میریخت و خیسشون کرده بود و فشارشون داد
ل_اممم..فاک
هری لباشو از لبای لویی جدا کرد که باعث شد بزاق دهنشون بین لباشون کش بیاد
لب پایینشو رو لب بالایی لویی کشید تا بزاق دهنشون پخش بشه
هری میدونست که این کارش خیلی سکسیه (ارهههه لعنتی هستتتت)
پس دوباره تکرارش کردو دوباره دستشو رو باسن لویی گذاشتو فشارشون داد تا ناله ی اون رو بشنوه
ل_هومم....عاح هز...
هری چشاشو بست سرشو تو گردن لویی کردو روشو بوسید
ه_تو ....یه فرشته ای که برای من ساخته شده
و دندوناشو رو پوست لویی فرو کرد که باعث شد لویی از درد ناله کنه.... اون گرمای مایع ای رو که از گردنش پایین ریخت رو حس کرد .....
و بعدش زبون هری بود که رو قسمت سوراخ شده ی گردنش در حرکت بود و خون بیرون ریخته رو میمکید
اون یه گرگه نه یه خون اشام
اما فقط هری میدونست که اینکارش چه معنی داره

_____________________________

خودم این قسمتارو که مینوشتم میدادم دختر خالم بخونه اون میخوند من ذوق میکردم😂😂
بماند که چقد فحشایی مانند :کثافت .....عوضی ....از دختر خالم شنیدم 😂😂
(پرنیا میدونم اینو الان تو ادیت کردی داداچ دختر عمم کی گفت اخه😑)

Wolve [L.S]Where stories live. Discover now