- از ديدِ جيـسو -قبل از اينكه مدرسه شروع بشه ، تصميم گرفتم سري به عكاسيِ كه اخيرا با دوستام براي عكس گرفتن رفته بوديم بزنم .
با عجله واردِ مغازه شدم ، و از اونجايي كه زمانِ زيادي نداشتم تا عكسهاي تو پاكت رو چك كنم، به عكاسِ گفتم :"مين هستم" و اون هم پاكتِ عكسهارو به من داد و من با عجله از مغازه خارج شدم.
--
بعد از تموم شدنِ كلاس به سمتِ سلفِ مدرسه رفتم تا عكسها رو به بقيه بچه ها هم نشون بدم ، اما زماني كه عكسهاي تو پاكت رو ديدم ، كسي جز يك مرد توي اون عكسها نبود!دوستم جيئون عكسهارو از دستم گرفت :"اون خيلي مردِ خوش قيافه ايه" و بعد پُشتِ پاكَت رو خوند : "اون مين ها رو جا به جا كرده"
سولجي با عصبانيت گفت :"اون احمق عكسِ يه مردرو بهت داده ، ميخواي از طرفت بهش زنگ بزنم و اينو بگم؟"
اهي كشيدم :"نه خودم زنگ ميزنم" و بعد اروم به سمتِ كلاس رفتم تا به عكاسِ زنگ بزنم .
سولجي يكي از عكسهارو به سمتم گرفت: "اما چرا اون توي عكسهاي اينجوريه؟"
اون تو تمامِ عكسها اخم كرده بود ، و جوري ژست گرفته بود كه انگار عكسها براي مجله هستن!"اون خودشيفته به نظر ميرسه"
بعد از توضيح دادنِ مشكل ، به عكاس و حرف زدن با صاحبِ عكسها پيشِ بچه ها برگشتم.
سولجي با لبخند گفت:"تو بهش گفتي؟"
سرمو تكون دادم :"عكاس ، شماره كسي كه عكسهامون جا به جا شده بود رو بهم داد ، و قرار شد كه فردا همو ملاقات كنيم."
جيئون لبخندي زد :"و اسم طرف چي بود؟"
"مين يونگي"
-
"يونگي"
بعد از قطع كردن تلفن ، پاكتِ عكسهارو باز كردم ، و عكس تعدادي دخترِ دبيرستاني رو ديدم ، كه روي صندلي نشسته بودن.عكسهارو كنار گذاشتم ، و به تقويم روبه روم نگاه كردم ، تنها ٢٩ روز ديگه وقت داشتم.
-
![](https://img.wattpad.com/cover/114428365-288-k791566.jpg)
YOU ARE READING
MYG • Rainy Days • [ Persian Ver ] 🌿
Fanfictionمـيـن يـونگـي x ميـن جـيـسـو • كـاري از تيـم ترجمـه ي ميـن شـوگٓا آي آر• #4 in SUGA #6 in SUGA #23 in SUGA #15 in BTS #125 in Persian #347 in Fanfiction