• 3 •

1.3K 159 12
                                    

لويي طبق معمول تنهايي توى كافه تريا نشسته بود. اون نهار خريده بود ولى واقعا نميخوردش. اون يه جورايي به اطراف خيره شده بود و اسپورك* رو بين انگشتاش ميچرخوند.

الان بايد توى اتاق خانوم جانسون مي بود تا استاد راهنماش رو ببينه
و واضحه كه لويي دوست نداره بره ، اون تك و تنها اونجا نشسته و حاضره به هر قيمتى هم كه شده از رفتن به كلاس اجتناب كنه.
اون حتى از ديد خانوم جانسون هم فرار كرده تا مجبور نباشه به كلاسش بره.

درست همون لحظه ، يه دختر به سمت اون اومد و كنارش نشست.

" فكر ميكردم هيچوقت نميتونم پيدات كنم "

اون نفس كشيد و چندتا كتاب روى ميز گذاشت.

" من جين ام ، استاد راهنمات "

" ام "

" تو باحالترين تيشرت رو دارى "

اون گفت و به تيشرت سفيد لويي كه كلمه YALE(اسم دانشگاه)  به درشتى روش نوشته شده بود نگاهى انداخت.
برخلاف قبل ، اين بار زياد طول تا نكشيد ذهن لويى كليك بخوره.

اين همون دخترى بود كه ديروز بهش برخورد كرد.

لويي فقط سرش رو تكون داد و كمى صندليش رو به عقب هل داد ، اميدوار بود كه فضاى بيشترى بين خودش و جين به وجود بياره.

اون به استاد راهنما احتياجى نداشت ، هيچ چيزى نميتونه وضعيت اون رو تغيير بده.

" بيا بريم پايين تا... "

" بس كن"

لويي گفت و به اسپورك* توى دستاش خيره شد.

" من نميـ.. اين براى من ضرورى نيست ، ام ، من استاد راهنما نميخوام "

" اه ، متوجهى؟ تو استاد راهنما نميخواى ، ولى نخواستن اصلا شبيه نياز نداشتن نيست!! تو ميخواى اينگليسى رو پاس كنى يا نه؟؟ "

لويي خيلى ريز و اروم سرش رو تكون داد و جين پوزخند زد.

" پس حدس ميزنم تا وقتى كه پاسش كنى مجبورى من رو تحمل كنى "

" منم همين حدسو ميزنم"

لويى زير لب گفت و بلاخره نگاهش رو به اون انداخت.

" نقطه ضعفت چيه؟؟ لغات ؟؟ حفظ كردن؟؟ "

لويي شونه هاشو بالا انداخت.
اون فقط به انگليسى اهميت نميداد ، همش همينه.
بدون شك اگه اون ذره اى به كلاسش اهميت ميداد ، ميتونست قبول بشه.

" شونه بالا انداختن كمكى بهت نميكنه ، زودباش "

" من طرفدار بزرگ كتاب و كتاب خوندن نيستم "

لويي اعتراف كرد و سرش رو بين كف دستاش قرار داد.

" عاليه ، من استاد راهنماى كسى شدم كه هيچ علاقه اى به قبول شدن نداره ، فاك مى "

بعد از اين ، جين ساندويچ لويي رو برداشت و خورد و لويي هم شيركاكائوش رو خورد ، بدون اينكه جفتشون كلمه اى به همديگه بگن.

اين يه جورايي واضحه كه اونا مجبورن به خانوم جانسون بگن ، استاد راهنما و اين جور چيزا ، جواب نميده.
ولى اين دفعه ، لويي تنها كسى نيست كه به اين موضوع اعتراض ميكنه ، جين هم همينو ميخواد.

*اسپورك(Spork) : مخلوط قاشق و چنگال :|

❤️  ❤️  ❤️
امروز روز جهانى اتيسمه🎈
از هر 68 کودک یک نفر به اتیسم مبتلا میشود(پسرها 5برابر
بیشتر).اتیسم درمان ندارد ولی آموزش زودهنگام کمک کننده ست

*اتيسم را بهتر بشناسيم*

*اتيسم را بهتر بشناسيم*

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Autism | CompleteWhere stories live. Discover now