part 5: before

30 11 7
                                        

سومین به چهره ی غمگین و بی رمق کای نگاه کرد.

"چرا کشتی هات غرق شده؟ "
"چرا بین تماشاچی ها نبودی؟ مگه بهم قول نداده بودی که میای؟"
همون لحظه بغض کای شکست"من بخاطر تو این همه تلاش کردم تا تو تحت تاثیر قرار بگیری، بعد تو.."
سوبین با بغل کردن کای نذاشت حرفش رو تموم کنه"هیسس، من تا قبل از اینکه تو بیای رو صحنه منتظرت بودم"
"پس چرا تا آخرش منتظر نموندی؟ "
"چون نمیتونستم تحمل کنم بجز من برای کس دیگه ای بخونی"

کای خواست از بغلش جدا شد و خواست دوباره حرف بزنه ولی سوبین دستش رو روی لباش گذاشت"بعدا راجبش حرف میزنیم باشه؟" دستش رو گرفت و به سمت یکی از کلاسا حرکت کرد "فعلا بیا به چیزی که جفتمون نیاز داریم برسیم."

25 سپتامبر 2025

از پل پایین اومد و شروع کرد به بی هدف راه رفتن توی خیابون. مطمئنا اگه یکی اون رو با این سر و وضع خونی و آشفته میدید به پلیس زنگ میزد. ولی براش مهم نبود؛ دیگه هیچی براش مهم نبود.

پ.ن برای تماشای ادیت های strings attached میتونید پیج تیکتاک niellux رو دنبال کنید.

strings attachedWhere stories live. Discover now