"تو..کای نیستی؟ همون دانش آموز دورگه ی پرحاشیه" کای اصلا از اینکه سوبین اون رو میشناسه تعجب نکرد. بهرحال وقتی با کله گنده های مدرسه ارتباط داشته باشی شناختن اسباب بازی هاشون کار سختی نیست.
کای تعظیم کوتاهی کرد "بله خودمم، از آشنایی باهات خوشحالم هیونگ نیم"
سوبین بهش لبخند زد "نیازی به تعظیم کردن و مودب بودن نیست باهام راحت باش"
کای چیزی نگفت؛ نمیدونست چرا سوبین انقدر خوب باهاش رفتار میکنه، مگه اونم نباید مثل بقیه اطرافیانش یه مشت تو شکم کای خالی کنه؟
سوبین خم شد تا توی جمع کردن توپ ها به کای کمک کنه. کای خواست منصرفش کنه ولی چیزی نگفت، واقعا به یه یار کمکی نیاز داشت.
"میتونی یه لحظه تلفنت رو بهم قرض بدی؟"
کای تلفنش رو به سوبین داد؛ سوبین گوشی رو ازش گرفت و شروع به شماره گیری کرد. کای داشت با خودش فکر میکرد داره با کی تماس میگیره که حتی شمارشم حفظه؟
که همون لحظه صدای تلفن از جیب شلوار سوبین بلند شد. سوبین با چهره رضایتمندی گوشیشو از جیب شلوارش دراورد و تماس رو قطع کرد و گوشی رو به صاحب شوکه شده اش برگردوند "فکر کنم الان جفتمون شماره ی همو داریم، بهت پیام میدم" و به طرف در خروجی رفت.
از اونروز به بعد دیگه کسی با کای کاری نداشت. سوبین گاهی اوقات بهش سر میزد و هرروز بهش پیام میداد؛ این رفتار خوب از پسر محبوب مدرسه تاثیر مثبتی روی بقیه گذاشته بود.
کای با فکر کردن به این خاطرات که قلبش رو به لرزه درمیاوردن لبخند محوی زد. هنوز میتونست اون روزهایی که از احساساتش مطمئن نبود و میترسید به گی بودن خودش اعتراف کنه رو به یاد بیاره.
~~~
با دلی گرفته و سر وضع آشفته از دستشویی بیرون اومد. سرش پایین بود و جلوی چشمش رو نمیدید. همونطور که بی هدف داشت توی راهروهای تاریک مدرسه قدم میزد سرش به شونه ی یکی برخورد کرد. کای سرشو بالا آورد تا از اون شخص عذرخواهی کنه ولی با دیدن چهره اش محکم زبونشو گاز گرفت.
"سوبین"
پ.ن برای تماشای ادیت های strings attached میتونید پیج تیکتاک niellux رو دنبال کنید.
YOU ARE READING
strings attached
Fanfictionنگاهشو از خیابون گرفت و به ساعت مچی رو دستش نگاه کرد، 02:35am. براش مهم نبود که تا صبح روی این پل سرپا بمونه ولی شاید سوبین نگرانش میشد. البته اگه هنوز توی قلب سوبین جایی داشته باشه.
