چان_منظورتون چیه اپا؟!؟
جین خندید و سونگمین سرش رو پایین انداخت.
جین_من رفتم چان مراقب خودت باش پسرم تا ده روز دیگه که مراسم نامزدیته حق نداری سونگمین رو تنها بزاری ها اون اینجا فقط تورو داره، اتاق کناریت رو هم براش آماده کردم که نزدیک هم باشید
چان که صداش میلرزید گفت....
چان_چ چ چشم اپا
جین که از در خارج شد
چان_منظور اپا چی بود؟!
سونگمین_این بود...
و سرش رو نزدیک چان برد و دستش رو پشت گردنش قلاب کرد، نگاه کوتاهی به چشمهای متعجب چان کرد و چشمهاش رو بست و لبهاش رو روی لبهای چان گذاشت و بوسیدش.
لبهاش مزه کاپوچینو میداد، سونگمین حس میکرد یک تکه یخ بزرگ تو قلبش وجود که داره ذره ذره آب میشه...
بعد چند لحظه که سونگمین دید چان همراهیش نمیکنه ازش جدا شد و به چان نگاه کرد؛
سونگمین_سرورم این تنها کاریه که برای کم شدن دردتون تا قبل از نامزدی میتونم انجام بدم
چان_ممنونم، سونگمین؟!
سونگمین_بله سرورم
چان_سونگمین من و تو تا آخر زندگیمون باید پیش همدیگه باشیم ما قراره یه خانواده بشیم پس منو سرورم صدا نکن...
چان_سونگمین روح هایبرید من و تو همدیگه رو شناختن آیا تو حسی به من نداری چون من علاوه بر روح هایبریدم وقتی دیدمت متوجه شدم که متوجه شدم که ازت خوشم اومده، بیا برای همه عمرمون رو عاشق هم باشیم.
سونگمین_من دوست دارم چان از بچگی که شناختمت
چان_اما من دوستت ندارم!!!
سونگمین_منظورت چیه چان؟ همین الان گفتی....
چشمهای سونگمین پر از اشک شد چان سریع اشکهای سونگمین رو که روی گونههاش میریخت پاک کرد.
چان_گریه نکن سونگمین خواستم بگم دوستت ندارم چون عاشقتم شاهزاده من این یه عشق در نگاه اولِ
سونگمین با چشمهایی که نم اشک داشت به چان نگاه کرد...
سونگمین_شاهزاده من؟ عشق در نگاه اول؟!!!
و خوشحال لبخند زد چان دستش رو پشت سرش گذاشت و اون رو سمت خودش کشیده و بغلش کرد.
چان_ممنونم که کمکم کردی دردم کمتر بشه شاهزاده من
سونگمین_کمتر بشه؟ کامل از بین نرفت دردت؟!!
چان_نگران نباش خیلی خیلی کم سرم گیج میره
سونگمین_میتونم کاری کنم بهتر هم بشی
چان_چطور؟!
سونگمین_در معرض مستقیم فرمون ها قرار میگیریم اگر همراهی نکنی اونقدر تاثیر نداره پس تو هم همراهیم کن چان
چان_باورم نمیشه که اینقدر برام تلاش میکنی...
YOU ARE READING
~~~Moment you were found~~~
Fantasy~~~لحظه پیدا شدنت~~~ [[Completed]] زمانی که تو زندگیم پیدا شدی فقط 1 لحظه بود اما تمام لحظات زندگیم رو توی اون یک لحظه زیبا کردی سونگمینم...... بخشی از متن: "لیکس چیزی که دیده بود رو باور نمیکرد... چان چشمان بستش رو روی هم فشرد و سرفه ای کرد و به...
