بعد از اینکه سرمش تموم شد و دکتر یه بار دیگه نایل رو چک کرد، نایل از بیمارستان مرخص شد البته با کلی دستورالعمل که باید اب خیلی زیادی بخوره و شروع به خوردن وعده های کوچیکتر بکنه تا فشار خونش تنظیم شه و به حالت نرمالش برگرده.
بقیه ی اخر هفته توی اپارتمانشون گذشت و اونا حتی به باشگاه هم نرفتند و تمرین های اهنگاشون هم ادامه ندادن و فقط جلوی تلویزیون نشستند و فیلمای مختلف دیدن.
تنها کسی که خونه رو ترک کرد بعد از اینکه اونا ازبیمارستان بعد از ظهر جمعه برگشتن ، لیام بود تا بتونه بره و دوست دخترشو ببینه.
نایل از اینکار ناراحت شد و بدون اینکه دلیلشو بدونه سرشو گذشت روی شونه ی زین تا رفتن لیام رو نبینه و وقتی که داشت اینکارو میکرد ، نگاه معنی دار لویی به لیام و سرتکون دادن لیام رو از دست داد.
کابوسا برگشته بودن و نایل دقیقه ای بعد از اینکه میخوابید ،خودشو در حالی که داشت با فریاد و گریه از خواب بیدار میشد ، پیدا میکرد.
پسرها باهاش هم شنبه و هم یکشنبه تو تخت خوابیدند ، بعد از اینکه اون شنبه صبح با چشمای قرمز و یه نگاه شبح زده روی صورتش از اتاقش اومد بیرون ولی حضور پسر ها هم نتونست بهش کمکی بکنه و جلوی کابوس هارو بگیره و نایل میدونست که مسئول سیاهی زیر چشم های همگروهی هاشه.
البته اونها هیچ وقت شکایت نکردند ، حتی زین که خواب رو به اندازه ی گروه دوست داشت و به نظر میومد که خیلی خوشحاله وقتی نایل رو بغل میکنه و موهاشو نوازش میده و حرفای امیدوار کننده توی گوشش زمزمه کنه تا نایل اروم بشه .
موقعی که نایل احساس گناهش رو بعدازظهر یکشنبه وقتی لویی و هری موقع تمرین ، خمیازه میکشیدن به بقیه گفت، هری اونو بغل کرد و بهش گفت دربارش نگران نباشه و بهش یاداوری کرد " این واسه ی همیشه نیست ، همه چیز بهتر میشه ، نایلر"
و با وجود اینکه دکتر بهش گفته بود ، نایل فهمیده بود که خیلی سخت میتونه غذاهارو نگه داره وبیشتر اوقات هم حالت تهوع داره وقتی چیزی رو بو میکنه و یا حتی نمیتونه با این وضعیت استراحت کنه. تنها چیزی که اون میتونست تحمل کنه نون تستی هست که بهش کره نزدن و بقیه پسراهم همیشه براش کلی تست با اب اماده میکردن.
اون بیشتر اوقات سرگیجه داشت و بخاطر کمبود خواب و کمبود غذا بود . بدنش از همه ی استرس که نایلو تحت فشار قرار داده بود ، شکایت میکرد. و حتی توی باشگاه حالش بدتر میشد و بقیه ی پسرا مخصوصا لیام اونو با دقت نگاه میکردند و همیشه اماده بود که قبل از اینکه نایل بیفته اونو بگیرن .
پسرا درباره ی اتفاقی که جمعه افتاد و اتفاقی که قراره توی مصاحبه هایی که قراره از دوشنبه باهمدیگه حرفی نزدن ، چون اونها پسر بودنو نمیتونستن درباره ی احساساتشون جلوی یه گروه صحبت کنن ولی به جاش اونا، علاقه و طرفداریشون رو با حرکات و رفتارشون بهم نشون میدادن.
YOU ARE READING
Nightmare(persian translation)(niam)
Fanfiction"......تو لیاقت موندن تو وان دایرکشن رو نداری ، تو باید بمیری" cover by @HarrietStylse