دفتر خاطرات عزیزم..
یک سال از زمانی که بهش اعتراف کردم میگذره.
موفقیت آمیز بود.
دست و پامو گم کرده بودمو نمیدونستم چجوری بهش بگم و از اونجایی که تو مقدمه چینی اصلا خوب نیستم بهش گفتم "هی.. من ازت خوشم میاد" و اون اینجوری بود که "هی.. منم از تو خوشم میاد"
اون شب همه ی بچه ها اذیتم میکردن و سر به سرم میذاشتن اما من تمام حواسم پیش اون خرگوش چشم مشکی بود.
هر کی قیافمو میدید از خنده پاره میشد جوری که به افق خیره شده بودم و لبخند میزدم واقعا خنده دار بود.
آه.. همین الانم کلی دلتنگشم.
چند شب پیش به بهانه ی درس خوندن اومد خونمون.
یادم نمیاد که جز یه بوسه ساده و کوچیک کار دیگه ای کرده باشیم ، اما از اون شب به بعد پدرم باهام حرف نمیزنه.
شاید بگی من حساس شدم و اون فقط فشار کاریش زیاده.. اما قسم میخورم کاری نکردیم که بخواد شک کنه. هر چی بوده تو اتاقم و پشت در بسته بوده. اما من حتی جونگکوکم ندیدم.
برای منی که هر روز اون خرگوش جلوی چشمم بوده یک هفته خیلی زیاده. اون حتی مدرسه هم نیومده و من واقعا دارم از دوریش دیوونه میشم.
الان موقعش نیست.. بهترین روز ، روز فارغ التحصیلیمونه.. اون روز به خانوادم میگم که رابطم با جونگکوک چیه!
حقیقتا از واکنششون یه خورده میترسم اما من از همین الان خودمو حتی واسه وقتی که بخوان از خونه بیرون بندازنم آماده کردم. به هر حال اون کسی که قراره اعتراف کنه منمو باید پای کاری که میکنم بایستم و بهترین زندگی رو برای کوکیم بسازم.
فقط امیدوارم اون خرگوش چموش فردا مدرسه بیاد وگرنه مجبور میشم برم خوابگاه با اینکه میدونم از این کار خوشش نمیاد اما با محروم کردن خودش از من هیچ چاره ای جز این برام نذاشته.
امیدوارم همه پی خوب پیش بره.
.
.
.
با حس سنگینی چیزی روی سینش از خواب بیدار شد. چندبار پلک زد تا چشماش به نور عادت کنه. خواست بچرخه که متوجه حلقه شدن دستای یه نفر دور کمرش شد. به سختی برگشت و با قیافه غرق در خواب تهیونگ مواجه شد. لبخندی زد و بوسه ی کوچیکی روی بینیش کاشت.
با حس خارش روی صورتش کم کم چشماشو باز کرد که با چشمای شیطون کوک رو به رو شد.
کوک وقتی چشمای پف کرده و قرمز تهیونگ رو دید شیطنت از چشماش محو شد و جای خودش رو به نگرانی و ناراحتی داد.
YOU ARE READING
𝑴𝒚 𝑫𝒆𝒂𝒓 ᵛᵏᵒᵒᵏ
Fanfictionبخشی از فیک👇🏻 بغلش کرد و به آرومی موهاشو نوازش کرد. "دور سرت بگردم.. دیگه نمیذارم کسی تو رو از من بگیره. تو تا همیشه مال منی. تو تا همیشه کیم جونگکوک باقی میمونی و به هیچکس جرعت اذیت کردنتو نمیدم ، کوکی شیرین من." بوسه ای روی موهاش نشوند و از بغلش...
