تا زمانی که به اونجا برسن با شیرین کاری های جونگکوک خودشونو سرگرم کردن.
همزمان با هوسوک رسیدن و بعد از سلام و احوال پرسی زنگ رو زدن و بعد از صدای باز شدن وارد آپارتمان شدن. با آسانسور به طبقه ی مورد نظر رفتن و به محض توقف جلوی در، با شتاب باز شد و جین خوشحال و خندان خودشو پرت کرد تو بغل دونسنگاش.
مثل اینکه جیمین و یونگی زودتر رسیده بودن و مشغول خوش و بش با نامجون بودن و به محض دیدن اون سه نفر از جاشون بلند شدن بهشون خوشامد گفتن.
تهیونگ به وضوح استرس و نگرانی داخل چشمای جین و نامجون رو میدید، اما سعی کرد زیاد خودشو درگیر نکنه تا توو یه فرصت مناسب دلیلش رو جویا شه.
"کوکی.. مثل اینکه خیلی خوشحالی. خبریه؟" یونگی پرسید.
لبخند خرگوشی ای زد. "همینطوره هیونگ!"
نامجون با گیجی و خنده پرسید: "میتونم دلیل این حال خوبتونو بپرسم مستر جئون؟"
"کیم.. مستر کیم صدام کن هیونگ!" با افتخار گفت.
و این پسرا بودن که جوری به اون دو نفر نگاه میکردن که انگار تا حالا باهم دشمن بودن و حالا عشقشون برای بقیه غیرقابل باوره.
"ببخشید میتونم بپرسم الان چه اتفاق فاکی ای افتاد؟" جین طلبکارانه پرسید.
کوک دستشو دور بازوی تهیونگ حلقه کرد و رو کرد به هیونگاش. "خب.. طی اتفاقاتی که دیشب افتاد، تهیونگ بهم گفت که رابطه ی بینمون دقیقا چیه و چرا بهم تا حالا بهم نگفته بود!"
"ولی تهیونگ.. میدونی چه ریسک بزرگی کردی؟ چرا هشدار دکترو جدی نگرفتی؟ اگه اتفاقی براش میوفتاد چی؟" جیمین با نگرانی گفت.
"میدونم چیمی.. ولی حالا که بهش گفتم اتفاقی هم براش نیوفتاده. بیخیال شید و بیاید از شبمون لذت ببریم." و رو کرد به سمت جین. "راستی هیونگ.. دلیل این دورهمی یهوییتون چیه؟"
جین و نامجون مضطرب نگاهی به هم انداختن.
"خب.. خب.. میخواستیم به مناسبت اینکه دوباره برگشتیم به هم یه دورهمی بگیریم، همین!"
"اوکی ولی چرا صدات میلرزه؟ از اولم نگاهم بهت بود همه ی کاراتو تند تند انجام میدادی.. این حالتت مال وقتیه که استرس داری و خب چشمات استرستو داد میزنه!"
نامجون از اینکه لو رفتن بدتر استرس گرفته بود. نفسشو صدادار بیرون داد و از جاش بلند شد.
"ته.. باید باهم حرف بزنیم، دنبالم بیا. هوپی، ممنون میشم تو هم بیای."
هوسوک که تا الان هیچ حرفی نزده بود با همون موزی که تو دهنش بود "باشه" ای گفتو بهشون ملحق شد. اون سه نفرم انگار که با یه بچه تنها شدن، سعی کردن راجع به اتفاقات دیشب ازش بپرسن و حواسشو از نبود تهیونگ پرت کنن. چون جین براشون تعریف کرده بود که دیروز چجوری با اون هیولا تنها بوده و به اندازه ده سال پیر شده.
YOU ARE READING
𝑴𝒚 𝑫𝒆𝒂𝒓 ᵛᵏᵒᵒᵏ
Fanfictionبخشی از فیک👇🏻 بغلش کرد و به آرومی موهاشو نوازش کرد. "دور سرت بگردم.. دیگه نمیذارم کسی تو رو از من بگیره. تو تا همیشه مال منی. تو تا همیشه کیم جونگکوک باقی میمونی و به هیچکس جرعت اذیت کردنتو نمیدم ، کوکی شیرین من." بوسه ای روی موهاش نشوند و از بغلش...
•| p.t11 |•
Start from the beginning
