پارت پنجاه و یکم

65 5 4
                                    

_ع ببین کی اینجاست نصف کراش پسرای از رده خارجکمی مکث_ع اون دوست مزخرفش اومد+لیومی اینطوری نگولیومی: چرا؟ بالاخره آیو و نم آن سالها از یواین حمایت بی چون و چراشو دیدن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


_ع ببین کی اینجاست نصف کراش پسرای از رده خارج
کمی مکث
_ع اون دوست مزخرفش اومد
+لیومی اینطوری نگو
لیومی: چرا؟ بالاخره آیو و نم آن سالها از یواین حمایت بی چون و چراشو دیدن

آیو با این حرف یاد تعرض یواین به خودش افتاد، یاد روزهای سیاهی که حتی نمیتونست به نم آن حرفی بزنه، با شنیدن یک جمله انگار آیو تمام خاطراتش رو به یاد آورد، لیومی با فخر فروشی ادامه داد: یک عمر شما دوتا از دست ما خوردین حالا چیشده که این روزا قایم شد...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


آیو با این حرف یاد تعرض یواین به خودش افتاد، یاد روزهای سیاهی که حتی نمیتونست به نم آن حرفی بزنه، با شنیدن یک جمله انگار آیو تمام خاطراتش رو به یاد آورد، لیومی با فخر فروشی ادامه داد: یک عمر شما دوتا از دست ما خوردین حالا چیشده که این روزا قایم شدین؟
نم آن با حرص: ینی چی از چیه شما خوردیم؟ چی دادین بهمون به جز تحقیر
لیومی: تحقیر شدین انقدر پرروئین، نمیشدین ببین چی میشد!!! درضمن حقارت شاید لازمتون بوده خداست دیگه بنده هاشو تنبیه میکنه
بعد به آیو که با نفرت نگاهش میکرد نگاه کرد و گفت: مگه نه آیو؟ بابای تو که مذهبیه باید اینو بهتر بدونی

آیو با این حرف یاد تعرض یواین به خودش افتاد، یاد روزهای سیاهی که حتی نمیتونست به نم آن حرفی بزنه، با شنیدن یک جمله انگار آیو تمام خاطراتش رو به یاد آورد، لیومی با فخر فروشی ادامه داد: یک عمر شما دوتا از دست ما خوردین حالا چیشده که این روزا قایم شد...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

آیو سرش و بالا گرفت و با لبخند طوری که مخاطبش نم آن باشه گفت: آره نم آن بالاخره یواین هم حقش بوده
لیومی با حرص گفت: هی!!!
آیو ادامه داد: خداست دیگه پدرم همیشه میگه آدمای بد تاوان پس میدن
لیومی: حد خودتو بدون
آیو نزدیک لیومی شد و گفت: بهتره تو هم مراقب خودت باشی، آخه پدرم همیشه میگه هیچ وقت نمیفهمی خدا کی میزنه....
لیومی به قصد سیلی زدن به آیو دستش و بالا برد و گفت:دختریه...
اما وسط حرفش دوستش گفت: لیومی بیخیال بیا بریم
لیومی با دیدن مداوم آیو در حالی که دور میشد گفت: حالیت میکنم

فیک: جونگکوکWhere stories live. Discover now