پارت پنجاه و هفتم

48 5 2
                                    

_الو؟! +سلام _سلام شما؟! +جیمین؟! _جیمین دیگه کیه؟! *ع همون پسره ست دیگه آیو گوشی رو بده منآیو خمیازه ای کشید و آروم گفت: آخه اول صبح آدم زنگ میزنه؟! بعد به جیمین گفت: گوشی یه لحظه*الو سلام

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

_الو؟!
+سلام
_سلام شما؟!
+جیمین؟!
_جیمین دیگه کیه؟!
*ع همون پسره ست دیگه آیو گوشی رو بده من
آیو خمیازه ای کشید و آروم گفت: آخه اول صبح آدم زنگ میزنه؟!
بعد به جیمین گفت: گوشی یه لحظه
*الو سلام

_الو؟! +سلام _سلام شما؟! +جیمین؟! _جیمین دیگه کیه؟! *ع همون پسره ست دیگه آیو گوشی رو بده منآیو خمیازه ای کشید و آروم گفت: آخه اول صبح آدم زنگ میزنه؟! بعد به جیمین گفت: گوشی یه لحظه*الو سلام

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

جیمین: سلام خانوم...
*نم آن
جیمین: بله نم آن من راستش، ع راستش میخواستم، ینی چجوری بگم
براش سخت بود، باید چی میگفت؟! باید چطوری حال یواین رو میفهمید؟ اما این سختی رو نم ان با پاسخ صریحش آسون کرد و بین دستپاچگیه جیمین گفت: بهوش اومده
جیمین نفس عمیقی کشید و دستی به صورتش زد و گفت: ممنون
بعد کمی تردید کرد و دوباره گفت: شما ع چیزی که دیدین، ینی منظورم اینه که....
نم آن وسط حرفش گفت: من چیزی ندیدم از تعطیلاتتون به خوبی استفاده کنید، خدانگهدار
جیمین مات و مبهوت خداحافظی کرد و گوشی رو قطع کرد...

آیو که به مکالمه گوش داده بود گفت: واقعا دیوانه ای نم آن: چرا؟! آیو: نمیفهمم چرا بهش کمک میکنی؟! نم آن لبخندی زد و آیو گفت: عاشق جیمینی؟! نم آن با تعجب گفت: نه بابا چی میگی؟! آیو: پس دلیلت چیه واسه کمک کردن؟! نم آن با لبخندی که داشت کنار آیو روی ت...

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

آیو که به مکالمه گوش داده بود گفت: واقعا دیوانه ای
نم آن: چرا؟!
آیو: نمیفهمم چرا بهش کمک میکنی؟!
نم آن لبخندی زد و آیو گفت: عاشق جیمینی؟!
نم آن با تعجب گفت: نه بابا چی میگی؟!
آیو: پس دلیلت چیه واسه کمک کردن؟!
نم آن با لبخندی که داشت کنار آیو روی تخت نشست و گفت: عاشق جیمین نه ولی رو دوستش کراش زدم
آیو: کدوم دوستش؟!
نم آن: همونی که گفتی اسمش جیهوپه
آیو: آهان همون پسر معصومه
نم آن با سر تایید کرد و آیو گفت: چرا حالا رو اون؟!
نم آن ساکت موند و آیو گفت: آره البته قدش بلنده چشماش کشیده ست، اکثرا میخنده
نم آن: اینا هم هست ولی بیشتر ع...
آیو: بیشتر چی؟!
نم آن: بیشتر به خاطر مهربونیشه وقتی گوشی یواین لو رفت جیهوپ اومد پیش منو خواست یه جوری ارتباط بگیره و مطمئن بشه حالم خوبه....
آیو: از کجا میدونی میخواسته ببینه حالت خوبه یا نه؟!
نم آن: چون وقتی یواین با من بد حرف زد خیلی حواسش سمت من جمع شد
آیو: هوووف زهی خیال باطل هیچ پسری تو دنیا دلش واسه دختر جماعت نمیسوزه
نم آن کلافه گفت: باز تو منفی بازیات شروع شد، بدو برو از پایین غذا بگیر گشنمه
آیو: وا مگه من کلفتتم؟! پاشو الان نوبت توئه من دیشب شام و آوردم پررو
نم آن خندید و گفت: باشه
و بعد از اتاق خارج شد....

فیک: جونگکوکNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ