Part.29

532 128 26
                                    

آپ پارت بعد +90 ووت
Jisung

سریع وارد اتاق شدم و با دیدن سهون هیونگ که روی تخت دراز کشیده بود هوفی کشیدم و با قدمای آرومی جلو رفتم
×چه عجب اومدی
-ترافیک بود هیونگ
کنار تخت وایستادم و نگاهم رو به لبخند دندون نمای سهون دادم
-آه باز چه بلایی سر خودت آوردی هیونگ
+چیز جدیدی که نیست بچه همیشه سر ماموریتا زخمی میشم
مشت آرومی به بازوش زدم و اخم ریزی بین ابروهام نشوندم
-حقته بگیرم بکشمت
×خب حالا که تو اینجایی من میرم دیرم شده
-باشه هیونگ مراقب خودت باش

روی صندلی کنار تخت نشستم و هوفی کشیدم و نگاهمو به شکم باند پیچی شده سهون دادم
-چرا همتون باید باهم دیگه زخمی بشین
+همه مون؟
سرمو آروم تکون دادم و نفسمو با حرص بیرون فوت کردم
-دیشب لینو هم تیر خورده
+چی؟
نگاهمو به قیافه شوکه شده سهون هیونگ دادم و دستمو جلو بردم و ضربه آرومی به پیشونیش زدم
-دیشب که تو خیابون راه میرفته یکی باهاش درگیر شده و بهش تیر زده گفت احتمالا رقیباشن
+به کجاش تیر خورده؟
-کتف راستش و خیلی بدجور خون ریزی داشت
قیافه هیونگ خیلی ناخوانا بود جوری که نمیشد چیزی رو ازش تشخیص داد
-چیزی شده هیونگ؟
سرش رو به طرفین تکون داد و لبخند کوچیکی زد
+چه شهر بی درو پیکری شده

سرمو به آرومی تکون دادم و با صدای در سرم رو سمت در چرخوندم و با دیدن چان هیونگ متعجب از روی صندلی بلند شدم
-هیونگگ اینجا چیکار میکنی
دسته گلی که تو دستش بود رو روی تخت گذاشت و نگاه کوتاهی به سهون انداخت
×اومدم به دوست احمقم سر بزنم
-دوست؟
انگشت اشارم رو سمت هیونگام گرفتم و نگاهم رو بینشون چرخوندم
×آره خب
نفسمو نا امید بیرون دادم و دوباره روی صندلیم نشستم
ترکیب این دو نفر کنار هم...اصلا قشنگ نیست اه بیا به این موضوع فکر نکنیم جیسونگ

-یه نگاه به من نندازینا
+آیگو ببین چجوری حسودی میکنه
×از دانشگاه چه خبر جیسونگ
-آه امروز که نتونستم برم ولی کلی دانشجوی جدید اومدن که خیلیاشون هیچی بلد نیستن و فقط اومدن تا پولشونو هدر بدن
×دلم برای اون دانشگاه و آدماش تنگ شده
-بسه دیگه هیونگ بیست و شیش سالته هنوزم میخوای بری دانشگاه؟
×خب بابا جونگین و سونگمین چطورن؟
-از سونگمین خبری ندارم رفته مسافرت
سرش رو تکون داد و دستم رو گرفت و از روی صندلی بلندم کرد
×حالا میتونی بری دانشگاه من پیش هیونگت میمونم
چشمامو گرد کردم و نگاهم رو با تعجب به چان هیونگ دوختم
-چرا؟
×فقط برو دانشگاه نزار از درسات عقب بیوفتی
+نه جیسونگا منو با این تنها نزار مخمو میخوره
لبخند خبیثی زدم و نگاهمو به سهون که سرش رو به طرفین تکون میداد دادم و سرمو تند تند تکون دادم
-آره حق با شماعه نباید از درسام عقب بیوفتم، من دیگه میرم هیونگاا

سریع از اتاق بیرون زدم و با دو خودم رو به آسانسور رسوندم و خودم رو از بین دری که داشت بسته میشد تو انداختم و نفس راحتی کشیدم
در درحال بسته شدن بود که با گذاشته شدن پای یه نفر دوباره باز شد
سرم رو بالا گرفتم و نگاهم رو به آدمایی که لباسای تمامن مشکی پوشیده بودن دادم
ظاهر عجیبی داشتن و خیلی هیکلی و قد بلند بودن،گوشه آسانسور وایستادم و سرم رو پایین انداختم و مشغول بازی کردن با انگشتام شدم
+هان جیسونگ شی؟
سرم رو با تعجب بالا گرفتم و نگاهم رو به مردی که قدش حداقل ده سانت از من بلندتر بود دادم و با حالت سوالی نگاهش کردم
-شما؟
پوزخند کثیفی زد که باعث شد صورتم رو با حالت چندشی جمع کنم و خودم رو بیشتر به دیوارای آسانسور بچسبونم

The black world[Minsung]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang