Introduction

391 30 0
                                    

معرفی:
داستان شخصیت ها:

-داستان جونگ کوک: جونگ کوک مرد ۲۳ ساله ای که بزرگترین کمپانی خودش رو در کره داره و پدر دوتا دختر خوشگل هست؛ یونی ۷ ساله و یونا ۲ ساله... هردو دختر بیشتر از هرچیزی در جهان، پدرشون رو دوست دارن و بهش عشق میورزن. جونگ کوک همینطور جوانترین مدیرعامل و ثروتمندترین شخص در کشور هست. اون بسیار سختکوش هست اما به جز تعداد کمی از دوستان و دوتا دخترش، با بقیه رفتار سردی داره. جونگ کوک خیلی شکرگزاره در گذشته سارا رو ملاقات کرده که اگه این اتفاق نمیفتاد اون الان صاحب دوتا دختر خوشگل نمیشد. سارا در زندگی یونی حضور داشت اما بعد از اینکه یونا به دنیا اومد، اون با یه دکتر ملاقات کرد و عاشقش شد و درنهایت جونگ کوک رو ترک کرد.
جونگ کوک بسیار ناامید شد و از بین رفت(درهم شکست) وقتی یه روز از سرکار برگشت و دوتا دخترهاش رو در سالن استراحت پیدا کرد درحالیکه داشتن گریه میکردن چون سارا همه وسایلش رو جمع کرده بود و رفته بود. از اون موقع بود که جونگ کوک اعتمادش رو به همه از دست داد.
یونی و یونا مردم زیادی رو دوست ندارن. اونها درملاقات با مردم خیلی خجالت میکشن و راحت نیستن. جونگ کوک بیشتر تایمش رو کار میکنه و از این رو، پیدا کردن کسی که از دخترهاش مراقبت کنه خیلی سخته... بنابراین اون مبلغی رو به جیمین و جین پرداخت میکنه تا مراقب دخترهاش باشن و اگه هردو اونها کار داشتن و نتونستن از یونی و یونا مراقبت کنن، جونگ کوک دخترهاش رو با خودش به سرکار میبره.
اون یه اتاق بازی برای بچه هاش داره تا در مواقعی که دخترها رو با خودش به سرکار میبره، از اتاق بازی استفاده کنن.
جونگ کوک پنج تا دوست به نامهای جین، جیمین، یونگی، هوسوک و نامجون داره که در کمپانی جونگ کوک مشغول به کار هستن و همینطور بعضی از اونها، کافه یا ادارات پلیس خودشون رو دارن.

-داستان تهیونگ: تهیونگ خانواده و دوستان زیادی نداره پس من حدس میزنم شما بتونید بگید اون تنهاست. اون یه دانشجوی کالج هست که دنبال کار میگرده چون اون یه خونه ی بسیار فرسوده داره و میخواد برای خریدن یه خونه ی جدید پول پس انداز کنه اما با این وجود، همچنان میتونه برای خودش غذا تهیه کنه تا بخوره(یادداشت مترجم: منظور نویسنده اینه که دستش به دهنش میرسه😂)
تهیونگ بسیارشیرین و آدم دلسوزی هس و همیشه سعی میکنه مردم رو خوشحال کنه. اون عاشق بچه هاست و میتونه چندتا کار رو باهم انجام بده و از طرفی اون از آدمهای تند و پرخاشگر متنفره.
تهیونگ یک دوست به اسم جیمین داره که هردوی اونها باهم به یه کالج مشترک میرن. جیمین و تهیونگ دوستای به شدت نزدیکی هستن.

یادداشت نویسنده:
درنظر بگیرید خارج از اینجا آدمهایی هستن که زود پدر و مادر شدند؛ حالا به دلیل یک هدف یا یک اتفاق تصادفی. جونگ کوک در ۱۶ سالگی پدر شد، زمانیکه بسیار جوان بود و من در بعضی کامنتها، نظرات بی ادبانه و قضاوتگرانه راجب اون دیدم. این یه بخشی از داستان هست. از بین خوانندگان اینجا، کسانی هم میتونن باشن که در سن کم پدر و مادر شدن پس لطفاً با ذهن باز این بوک رو بخونید.
زندگی هرکس متفاوته و هرکسی در زندگیش اشتباهاتی میکنه. بعضی از اون اشتباهات تبدیل به نعمت میشن. تا زمانیکه والدین و فرزندانشون شاد، ایمن و دارای سیستم حمایتی خوب باشن، این تنها چیزی هس که باید مهم باشه.
توجه داشته باشید که پایان این بوک در حال حاضر به " I call you mine" (من تو را مال خودم صدا می کنم) ختم خواهد شد.

Call me yours [متوقف شده]Where stories live. Discover now