^ترکیب فرشته نجات و فرشته مرگ تو یک قاب ... چه تصویر عجیبی !

جونگکوک مصنوعی خندید و زیرلب به پسرخالش توپید

+کاشکی خفه شی جیمین هیونگ و عزرائیلو عصبانی نکنی !

-میدونین که من دارم صداتونو میشنوم دیگه نه ؟

وقتی تهیونگ با چهره و لحنی کاملا پوکر پرسید دکتر و یونگی به خنده افتادن و جیمین هم لبخند احمقانه‌ای زد که تقریبا همه دندون های سفید و مرتبش رو به نمایش گذاشت

^عصبانی نشو تهیونگ هیونگ ... این جونگکوکیه ما از بچگیش نمیتونست جلوی زبونشو بگیره و همیشه جایی که نباید حرفی که نباید میزنه

چشمای گرد و فندقی جونگکوک گردتر از حالت عادی شد

+تو بهش گفتی فرشته مرگ اونوقت من نمیفهمم کجا نباید چی بگم ؟

-جفتتون دارین ظرفیت خوش اخلاقیمو پر میکنین !

با تهدید تهیونگ که خیلی جدی هم بیان شده بود جیمین و جونگکوک فورا ساکت شدن و جیمین با بلند شدن از روی کاناپه تک نفره به تنها پسرخالش که اون لحظه حضور داشت اشاره کرد تا بشینه

^بشین کوکی ... آقای دکتر میخواد یک سری نکات بهت بگه

جونگکوک آروم سرش رو بالا و پایین کرد و با رها کردن دست تهیونگ روی کاناپه نشست و به دکتر خیره شد ولی قبل ازاینکه اون حرفی بزنه تهیونگ که حالا کنارش بجای جونگکوک ، جیمین ایستاده بود خیره به یونگی به حرف اومد

-من خیلی خوشحالم که برات مغز استخوان پیدا شده یونگی ... از ته قلبم میگم ... اینم بدون که اگر از بین خودمون کسی باهات سازگار نمیشد تا وقتی یکی رو پیدا نکنیم دست از تلاش برنمیداشتم ... دوست ندارم چون این دوتا بهم میگن فرشته مرگ و از این چیزا فکر کنی به این جراحی راضی نیستم ... تنها چیزی که باعث میشه الان اینجوری باشم و یه کم عصبانیم وضعیت سلامتیه جونگوکه ... علاوه بر آسمش به خیلی از داروها حساسیت داره و به گفته دکتر خودش سیستم ایمنیشم ضعیفتر از آدمای دیگس و این تنها دلیل نگرانیمه

یونگی لبخند عمیقی به پسر موفرفری زد

*ممنونم ... برای اینکه وظیفه‌ای در مقابلم ندارین ولی برام انقدر تلاش میکنین ... و مطمعن باش اگر متوجه بشم این عمل ذره‌ای آسیب به جونگکوک میزنه اول از همه خودم اجازه نمیدم انجام بشه

^ای بابااا ... حوصلمو با این منفی نگریاتون سر بردین ! چرا باید اتفاقی برای جونگکوک بیوفته ؟ پسرخاله‌ی من قهرمانه ! بیدیم نیست که با این بادا بلرزه ! بیخودی نگرانش نکنین و بزارین با آرامش برای عمل آماده بشه

جونگکوک جوری که انگار بلاخره تو دل تاریکی نور رو پیدا کرده به پسرخالش خیره شد

+عاشقتم جیمین هیونگ ... لطفا دست این پسرداییتو بگیر ببر بیرون و یه ذره دیگه از این حرفا بهش بزن تا ما اینجا بتونیم با آقای دکتر صحبت کنیم

In "Kim" Mansion ⏳️Where stories live. Discover now