PART,15

114 19 2
                                    

در نزدیکی جوی آب سرازیر شده، جانب جادۀ ماشین رو نشسته بود و به خطوط کف راهِ ترک خورده نگاه می‌کرد. تهیونگ که از شب گذشته بارها تماس گرفته بود، اینبار هم تلفن کرد. از ترس به زبان آوردن اونچه دیده بود، بار دیگه اون‌رو بی‌پاسخ گذاشت و با صدای بلندی لعنت فرستاد.

چهره‌ی از رمق افتاده و کبودی زیر چشم‌هاش حکایت از بیخوابیِ طولانی مدت داشت. میون انگشت‌هاش سیگاری داشت و با دستش مرتباً موهای سیاهِ پشت سرش رو مالش می‌داد.

تصاویر ناپیوسته‌ای از اونچه اتفاق افتاده بود به یاد داشت. نخست صورت ازهم پاشیده‌اش و دیگری کسانی که بعد از اون وارد اتاق متل شدند و دخترک رو بردن.

یونگی فرد بی‌تفاوتی نبود، اگرچه از ظاهرش این خصلت برداشت می‌شد. نمی‌دونست باید چه واکنشی نشون بده. از یک طرف بازگو کردن حتی گوشه‌ای از ماجراهای دیشب بی‌شک، سلامتی تهیونگ رو تحت الشعاع قرار می‌داد و از طرف دیگه مطمئن نبود بتونه این موضوع رو از چشم‌های اون پنهون نگه داره.

مسئله‌ی دیگه‌ای که مثل خوره به جون افکارش افتاده بود، جونگکوک بود. به گمانش شب گذشته جونگکوک به گونه‌ای اعتراف کرد، اقرار به سنگدلی و نادیده گرفتن تقدس زندگی انسانی؛ اما چطور می‌تونست باور کنه؟! حتی اگه فقط از روی انتقام و ضربات روحی ناشی از سختی‌ها و شکنجه‌های این مدت دست به قتل می‌زد، برای یونگی قابل درک نبود. معصومیتِ واهی جونگکوک در ذهن اون با جنایت وحشیانه شب گذشته لگدمال شد. متوجه پیامی شد که تهیونگ براش فرستاده بود...

"جوابم رو می‌دادی و دروغ می‌گفتی. می‌دونم که دیشب یه اتفاقی افتاده؛ اما اینبار اشتباه نمی‌کنم. جوابش رو از کسی نمی‌خوام. خودم پیداش می‌کنم. ما برمی‌گردیم. اگر هنوز اینجایی بهتره راه بیفتی. با دکتر اندروس تماس گرفتم. فردا با یک تیم کامل پزشکی به عمارت میاد"

***

ضربه‌ای به در اتاق تهیونگ خورد و اون بدون اینکه از منظرۀ پشت پنجره چشم برداره، پاسخ مثبت داد. در باز و دکتر اندروس وارد شد. تهیونگ برای خوش‌آمدگویی به وی از جا بلند شد. دکتر اندروس عرض اتاق رو طی کرد و روی صندلیِ مقابل میز کار بزرگ اون نشست. تهیونگ نیز با اشارۀ اون سر جای قبلی خودش قرار گرفت.

- حالتون چطوره آقای کیم؟

- خوب. ممنونم.

- جونگکوک چطور؟!

- مثل یه بچه‌ی دو ساله شده که می‌تونم با هر حرفی گولش بزنم.

- ناراحت کننده‌اس. اما حداقل تو این شرایط کار ما رو راحت می‌کنه.

- مطمئنید می‌خوایید اینجا انجامش بدید؟!

- البته.

- اون... اون دستگاه‌ها برای چیه؟!

DIZZINESS || VKOOKWhere stories live. Discover now