*مرکزِ تحقیقاتِ مخفیانهDEX_کابل_افغانستان
به درون اتاق قدم گذاشت و سلامِ نظامی ادا کرد.
ژنرال سر تکون داد.
والت نزدیکتر شد. پاهاش رو کمی بیشتر از عرض شانه باز و دستهاش رو از پشت به هم قفل کرد.
- خوش اومدید قربان.
ژنرال سیگار قهوهایِ تیره رنگی از جعبهی استخوانیِ گورکا که با دست کنده کاری شده بود، خارج کرد و بین لبهاش جای داد.
بِرَن که در یک قدمیاش جانب مبل ایستاده بود، فندک رو مقابل سیگار گرفت.ژنرال پکُِ عمیقی بهش زد.
- والت تو سیگار میکشی؟
دود صحنهی پیشِ روی والت رو دربرگرفته بود اما ابهتِ ژنرال از صدایِ دورگه و لحنِ استوارش به خوبی برای اون نمایان بود.
- خیر قربان.
- خوبه...
ژنرال یک پاش رو روی دیگری انداخت.
- میشنوم.
- سی نفر در یک ماه اخیر به مرکز منتقل شدن. آزمایشها موفقیتآمیز بوده غیر از چند مورد که درحال بررسیه. دستگاهها دو روزِ پیش از نیویورک به دستمون رسید که حالا استفاده ازشون مانعی نداره. در ضمن دو تیمِ پزشکی هم اضافه شدن که بعد از شست و شوی مغزی آموزشهای لازم رو میبینن.
ژنرال پکَر و عصبی به نظر میرسید.
- سی نفر کمه. من برای هر ماه تعدادِ بیشتری در نظر گرفته بودم.
ابروانش از هم باز شد و پوزخند زد.
- هرچند سی نفر یا سیصد نفر چه فرقی میکنه وقتی کسی که من میخوام بینشون نیست.
- قربان میتونم ازتون بخوام لطفی در حقم بکنید؟
برن اخم کرد و ژنرال لبخند زد.
- حتما والت.
دست پاچه شد. از کی تا این حد جسور و نترس شده بود و مردِ مقابلش از کی تا این حد رئوف و مهربان؟! هنوز خطری ندیده، مشتاقِ گریختن بود؛ اما دیگه راه بازگشتی نداشت.
- بهم اجازه بدید برم و اون بزدل و براتون بیارم. اونوقت سگِ وفادارِ شما میشه، تا هر وقت که بخوایید. خواهش میکنم وانمود نکنید نمیتونید بگیریدش اونم مثل برادرش ضعیف و شکنندهست.
لبخندِ ژنرال به قهقهه مبدل شد. تکیهاش رو از مبل گرفت و ابرویی بالا انداخت.
- من همین حالا هم یک سگِ وفادار دارم. اینطور نیست والت؟
- همینطوره قربان.
همچنان که لبخند بر لب داشت ادامه داد.
- برن برو بیارش.
YOU ARE READING
DIZZINESS || VKOOK
Romance[اتمام یافته] WRITER: E.L NAME: DIZZINESS COUPLE: VKOOK, YOONMIN GENRE: PSYCHOLOGY, CRIMINAL, SMUT " - جونگکوک یه صخرهست. سخت، سرد، پر از سنگریزه و من مدتهاست از این صخره معلقم. نه شجاعت این و دارم که رهاش کنم و سقوطم رو به چشم ببینم. نه میتونم...