part (4)

2K 367 38
                                    


°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°

تا مراسم تموم بشه همش با چشمم دنبال اون بودم...
اما نبود‌...
انگار واقعا غیب شد...

بعده کلی حرف زدن با خواننده های امریکایی و قول همکاری جین که دید خستگی داره از تو چشمام فریاد میزنه با خدافظی مختصری از اون سالن اومدیم بیرون.

-بقیه چطور نمیان؟
-یونگ و جیهوپ که تا اخر مراسم هستن...جیمینم کنار یونگ تکون نمیخوره.
سرم و تکون دادم.

-فردا صبح برمیگردیم کره.
با شوک نگاش کردم.
-چی؟...مگه قرار نبود بیشتر بمونیم؟
عصبی نگام کرد: با این حالت؟...هرروز که بیشتر میگذره حالت بد تر میشه خودت میفهمی؟.‌..از روز اولی که اومدیم تا حالا از این رو به اون رو شدی‌‌‌...معلومه پاریس بهت نیومده همون تو کره بمونی بهتره.

چشمام و چرخوندم و چیزی نگفتم...
خودمم میخواستم برگردم...
شاید اگه برگردم دیگه اونو...نمیبینم...
شاید واقعا پاریس بهم نیومده...
یهو یکی جلومون پیچید...

با بهت به ایو نگاه کردم...
بهمون لبخند زد...
-سلام جونکوک شی...سلام اقای کیم.
با سلقمه ای که جین به پهلوم زد به خودم اومدم...

-سلام...
جین با خوشرویی: سلام خانوم ایو...خوبین ؟
لبخندی زدو گفت: ممنون خوبم...تو سالن نشد بیام طرفتون یه کار کوچیک با جونکوک شی داشتم.
اوه...

با من کار کوچیک داره؟
جین منو یکم هول داد جلو و گفت: البته البته‌‌..‌.میرم تو پارکینگ کوک منتظرتم...به امید دیدار.
ایو تعظیم کرد: به امید دیدار.

با رفتن جین اب دهنم و قورت دادم‌‌.
نشده بود تو این فاصله ی کم کنار کراشم وایسم^^.
که اینم شد ^^.
-امممم...خب؟

لبخند خجالت زده ای زدو گفت: ببخشید مزاحمت شدم...ولی یه درخواستی داشتم ازت.
-حتما...هرکاری باشه قطعا انجامش میدم.

سرش و تکون داد : خب...شنیدم تو با بازیگر سعوجون خب...خب صمیمی هستی درسته؟
چشمام و ریز کردم...
-درسته.
هول کرده بود...

-خب...میشه شمارش و ...چیز کنی...یعنی شمارش و بهم...بدی.
تعجب کردم...
-شماره ی اونو میخواین چیکار؟
-خب ...چطور بگم من...من چیزه...
مشکوک نگاش کردم...

نفس عمیق کشید :ازش خوشم میاد.
و لبخند خجالت زده ای زد...
انگار قلبم فشرده شد...
تعجب کردم و ...ناراحت شدم...

سرفه ی مصلحتی کردم و گفتم: اوه...جداً؟
سرش و تکون داد...
گوشیم و با مکث از تو جیبم دراوردم...
کاش گوشیم خاموش بود...

یا اصلا میگفتم همرام نیست ولی اخه مطمعنم گوشیم و دیده بود تو دستم.
سریع گوشیش و دراورد...
شماره رو بهش دادم که با یه تشکر بزرگ ازم دور شد..
لبام و اویزون کردم...

BITEOn viuen les histories. Descobreix ara