part (2)

2.3K 408 92
                                    

°°°°°°°°°°°°°°°

-این چه قیافه ایه؟
از تو ایینه به جین نگاه کردم...
-چطور؟

-ورشکست نشدی یا عشقت نمرده که مثل بیچاره های بدبختِ فلک زده شدی.
لبخند زوری زدم.
-خوبم هیونگ.

-اره منم خر...چته؟
به گریمور نگاه کردم...حواسش به ما نبود و داشت موهام و درست میکرد...اون یه فرانسوی بود و خداروشکر زبون کره ای نمیفهمید وگرنه ابروم میرفت.

به جین نگاه کردم: خوبم هیونگ...فقط دیشب چون جام عوض شده بود نتونستم خوب بخوابم.
چشماش و ریز کرد: باور کنم؟

سرم و تکون دادم: باور کن.
باشه ای گفت و ماگِ شیر قهوه رو گرفت طرفم: بیا سرد شد...بوخور سر حال شی.

ماگ و گرفتم و یکمش و خوردم...
کار موهامم که تموم شد از رو صندلی بلند شدم...
لباس شلوار سرتا پا مشکی با پوتین ساق بلند سفید...
خوب بود...
مدیر برنامه و کارگردان کناری وایساده بودن...
مدیر صحنه برام توضیح داد که چیکار کنم و به کدوم دوربین نگاه کنم و پارتم و بخونم...

به این ترتیب سه ساعت کامل بدون وقفه فقط فیلم ضبط میکردیم...
که در اخر خسته شدم و جین کار و موقت تعطیل کرد که بریم ناهار بوخوریم...
پیامی برای گوشیم اومد...

قفلش و باز کردم و به پیامی که از ناشناس برام اومده بود با تعجب خیره شدم.
ناشناس(لباست بهت میاد:)
تعجب کردم...
این کیه؟

نکنه...اشتباهی فرستاده؟
اره...ممکنه اشتباهی فرستاده باشه...
اما نگاه سنگین و خیره ی یکی بدجور اذیتم میکرد...
برگشتم پشت سرم اما...
کسی نبود...

عصبی و کلافه نفسم و فوت کردم بیرون...
این حسا چیه من تازگیا دارم؟
سرم و تکون دادم و رفتم طرف جین...

____________________________

-اهههه‌..خستم هیونگ.

اخرین تیکه ی پیتزا رو کرد تو دهنش و با دهن پر گفت: خب برو بخواب مگه دست و پاتو بستم.
صورتم و جمع کردم: اَه اول غذاتو قورت بده بعد حرف بزن.

پوکر نگام کردو بعد یه لگد زد تو کمرم و گفت : ببند بابا پوفیوز...همچون میگه انگار نمیشناسمش...تو لجن تر از منی دیوث.

پاش و گرفتم و هول دادم اونور: برو واحد خودتتتت...میخوام بخوابم.
-بخواببببب...

-نمیتونم...تا تو اینجایی خوابم نمیبره.
نوشابه رو تا تهش سر کشید.
-بدبخت زنت...چطوری میخوای بغل اون بخوابی که نمیتونی با حضور کسی بخوابی؟

-نمیدونم...مشکلیه که از بچگی داشتم و هنوزم دارم.
نگران شد: جدی میگی؟...میدونستما ولی واقعا اینقدر شدیده؟
سرم و تکون دادم: نمیدونم..ولی واقعا با حضور یکی تو خونه مشکل دارم موقع خواب.

سری تکون داد: یادم باشه برگشتیم کره ببرمت پیش روانشناس.
-فایده نداره...مامان بابا منو صد بار برده بودن...وجز قرص خواب اور چیزی تجویز نمیکنن.
سرش و خاروند...
-این که خیلی بده.

BITEKde žijí příběhy. Začni objevovat