❥ 𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 44

Start from the beginning
                                    

اینجا اتاق وی‌آی‌پی بود و کسی مانع این پسر نمیشد و اگه به رئیسش شکایتی میکرد قطعا اخراج میشد.

- متاسفانه معذرت‌خواهیت هیچ فایده‌ای نداره.

+ من... خسارت لباستونو...

دختر با لکنت زمزمه کرد و بکهیون به خنده افتاد، فشار دستش رو بیشتر کرد و با لحن تحقیرآمیزی گفت:

- احمقی؟ اگه کل زندگیتم کار کنی نمیتونی مثلشو برام بخری.

بلافاصله با اکوشدن صدای چانیول توی گوشاش که روزی دقیقا همین جمله رو بهش گفته بود سرش تیر کشید و چونه‌ی دختر رو ول کرد، شدت گرفتن ضربان قلبش رو حس میکرد و دستش عصبی مشت شد، چرا فقط بکهیون باید تحقیر میشد؟

چرا فقط اون باید مجبور به کارای کثیفی میشد که ازشون نفرت داشت؟

نگاه ناخواناش دوباره عصبی شد و این بار از بین دندونای چفت‌شده‌ش دستور داد:

- لباساتو دربیار.

+ چ...چی؟

- گفتم درش بیار!

این بار فریاد زد و همون‌طور که دختر وحشت‌زده لباسش رو درمیاورد ذهنش مشغول یادآوری خاطرات نفرت‌انگیزش شد، کاری که حتی از سکس براش سخت‌تر بود و مدت زیادی طول کشید تا بهش عادت کنه، یعنی چه حسی داشت که پارک چانیول هیچ‌وقت به التماساش اهمیت نمیداد و از هر فرصتی استفاده میکرد تا به این کار مجبورش کنه؟

شات ودکا رو سر کشید و خودش رو روی کاناپه‌ی چرم جلو کشید، دکمه‌ی جینش رو باز کرد و با دیدن نگاه لرزون دختر پوزخندی زد. سیگار جدیدی روشن کرد و همون‌طور که از سیگارش کام میگرفت گفت:

- قطعا میدونی چطور انجامش بدی... زود باش.

دختر خودش رو روی زمین کمی عقب کشید و نالید:

+ این... کار من این نیست... من نمیدونم... بذارین برم.

نگاه تاریکش از صورت خیس دختر پایین رفت و به گردنش چنگ زد، دستای دختر روی دستش قرار گرفتن و بکهیون بی‌اهمیت به فشار دستش دور گردن دختر با پوزخند به بالاتنه‌ی برهنش اشاره کرد.

- وقتی بدنت به اندازه‌ی کافی خوب نیست باید با لبا و زبونت پول دربیاری بیبی این تقصیر من نیست.

باید حسی که بارها به پارک چانیول میداد تجربه میکرد و هیچ چیز نمیتونست جلوش رو بگیره!

زیپش رو پایین کشید و طبق انتظارش کسی برای نجات دختر که حالا با صدای بلند گریه میکرد و سرش رو به اطراف تکون میداد داد تا مانع تماس لباش با عضو بکهیون بشه وارد اتاق نشد!

......

+ از من... خوشش نیومد.

با صدای نارا که با بغض حرف میزد نگاهش رو از ورودی که چند لحظه پیش بکهیون ازش خارج شده بود گرفت و به چشمای پر نارا نگاه کرد، چشمای خیس بکهیون از ذهنش پاک نمیشد و نمیتونست خودش رو کنترل و ظاهرش رو حفظ کنه.

Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 1]Where stories live. Discover now