وارد اتاقش شد و در رو تا جایی که ممکن بود محکم کوبید، با صدای بلند در تان توی بغلش جمع شد و بکهیون روی زمین گذاشتش.
با حرص نگاهش رو توی اتاقش چرخوند و سمت حموم راه افتاد، بافتش رو در آورد و روی زمین انداخت، جلوی آینه قدی حموم اتاقش ایستاد و کمی چرخید تا باسنش رو ببینه، با دیدن سرخی بیش از حدش اخم کرد.
- از اون هرزه دفاع و بهخاطرش تنبیهم میکنی؟
با دیدن تان که زیرپاش ایستاده بود و از توی آینه بهش نگاه میکرد سمتش برگشت.
- یک هفته باید توی این خونه زندانی بشیم تان.
سمت وان رفت و بعد از باز کردن آب سمت کمد توی حمومش رفت، بطری شراب و جامی برداشت و روی میز کنار وان گذاشت، همونطور که شامپو و مایعی رو توی آب میریخت با نفرت گفت:
- بهخاطر یه هرزه باید توی آب وانم دارو بریزم تا پوستم زودتر خوب و دردش کم بشه.
وارد آب شد و درحالیکه به سختی سوزش پوستش که با برخورد با آب بیشتر میشد تحمل میکرد نشست و جامش رو پر کرد.
- یک هفتهی لعنتی... دانشگاه نمیرم... دوستامو نمیبینم و سیگار کشیدن هم ممنوعه.
عصبانی دندوناش رو روی هم فشار و با نفرت ادامه داد:
- اشتباه کردم... باید میکشتمش.
چند ثانیه به شراب توی جام خیره شد و ناگهانی به خنده افتاد، صدای خندهش توی فضای حموم اکو میشد و تان متعجب بهش زل زده بود، کمی از جامش نوشید و به تان خیره شد.
- صورتش که داغون شده بود واقعا مضحک بود تان!
نفس عمیقی کشید، لبخندش از بین رفت و درحالیکه جامش رو تکون میداد و به چرخش شراب داخلش نگاه میکرد زمزمه کرد:
- تو چیزی به اسم بخشش توی وجودت نداری پارک بکهیون...
نفس عمیقی کشید و همونطور که جام رو به لبش نزدیک میکرد ادامه داد:
- درست مثل اون.
......
هر حرکت و رفتار بکهیون تمام اشتباهاتش رو توی صورتش میکوبید و پارک چانیول هرگز تصورش هم نمیکرد روزی توی سی و یک سالگی مثل یک نوجوون شکسته روی تختش بشینه و با قلبی که درد میکرد بطری ویسکی رو سر بکشه.
میدونست عاشق شده و قبل از اینکه شیرینی احساسش رو حس کنه، حقیقت اون شیرینی رو به تلخی کشیده بود و اون رو تا مغز استخونش احساس میکرد، صدای خودش مدام توی ذهنش میپیچید و تک تک جملاتی که به بیون بکهیون گفته بود به خاطر میاورد، تک تک لحظاتی که بکهیون شونزده ساله رو عذاب داده بود، تک تک دفعاتی که از بیخبریش سوءاستفاده کرده بود و با دروغاش فریبش داده بود!
YOU ARE READING
Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 1]
Fanfiction❥ 𝐻𝑒𝑦𝐿𝑖𝑡𝑡𝑙𝑒𝑌𝑜𝑢𝐺𝑜𝑡𝑀𝑒𝐹𝑢𝑐𝑘𝑒𝑑𝑈𝑝 پسرک شانزده سالهای که بهخاطر جـرم مادرش، توی زنـدان متولد و بزرگ شده. بعد از مرگ مشکوک مادرش مجبور میشه برای اولیـن بار پا به دنیای بیرون بذاره. اما وقتی وکیل مادرش، برای اولین بار این پسـر کوچو...