❥ 𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 34

Start from the beginning
                                    

قبل از اینکه بتونه واکنشی نشون بده با جمله‌ای که شنید تمام بدنش یخ کرد.

_ از بانک مجوز توقیف این خونه و وسایلش رو داریم.

لوهان شوکه نگاهی بهشون انداخت و بعد از لحظه‌ی طولانی بالاخره دهن باز کرد و پرسید:

- بانک؟ من متوجه منظورتون نمیشم.

_ مادرت خونه‌ست؟ صداش کن دانش‌آموز.

برگشت سمت مادرش و نگاه شرمنده‌ش مثل سیلی محکمی بود که به صورتش کوبیده میشد و چشماش رو گرم میکرد.

- مامان؟ موضوع چیه؟ ما که اصلا بانک نرفتیم، این خونه هم مال خودمونه.

+ م...من... میخواستم... بهت بگم.

انگار که صدای مادرش رو درست نمیشنید و مجبور بود فریاد بزنه.

- چی رو بگی؟ لعنت بهت... چی رو باید بهم میگفتی؟

با فریادش بالاخره اشکای مادرش شروع به ریختن کردن و هر سه مرد وارد شدن، نگاه شوکه‌ی لوهان حرکاتشون رو دنبال میکرد و با دیدن برچسب‌هایی که به وسایلشون میزدن سمت اتاقش دوید، دست مردی که لپ‌تاپش رو بررسی میکرد کنار زد.

- چی‌کار میکنی؟ اینو با پول خودم خریدم.

_ متاسفم ما حکم داریم.

- ولی این مال منه دستتو بکش.

با بغض گفت و مرد بی‌اهمیت برچسب قرمز رنگ رو روی لپتاپش چسبوند.

- ه...همه‌ی وسایلمو... میبرین؟

مرد به تکون دادن سرش اکتفا کرد و لوهان از اتاق بیرون دوید و به مردی که فقط کار دونفر دیگر رو زیرنظر گرفته بود نزدیک شد.

- آقا... هرکاری بگین انجام میدم... فقط بهم بگین چی‌کار کنم.

_ باید قبل از اینکه این اتفاق بیفته وامی که گرفتین پس میدادین، حتی یکی از اقساطش رو هم پرداخت نکردین کاری از من برنمیاد و این خونه به عنوان ضمانت گرو بانک بوده.

نمیدونست از کدوم وام حرف میزنه و به نظر میرسید مادرش همه چیزو نابود کرده، اگه وسایلش رو میبردن و از خونه بیرونشون میکردن باید چی‌کار میکرد؟

چرا حالا مادرش ساکت ایستاده بود و فقط اشک میریخت؟

چرا هربار که زندگیش رو سخت میکرد فقط گریه میکرد و میذاشت لوهان بدبختی‌هاش رو تنهایی تحمل کنه؟

بهش خیره شد و با بغض زمزمه کرد:

- مامان چرا هیچی نمیگی؟ تو این وامو گرفتی؟ حداقل یه چیزی بگو.

طبق انتظارش دوباره سرش رو پایین انداخت و لوهان فقط تونست با ناباوری نگاهش کنه، پس بازم میخواست دورش بندازه!

نمیدونست چقدر گذشته بود و به نظر میرسید کارشون تموم شده بود، روی تمام وسایل خونه برچسب‌های قرمز رنگی چسبونده شده بود و لوهان تمام مدت سردرگم اطرافش رو نگاه میکرد. دستش رو مشت کرد به سختی پاهای لرزونش رو سمتشون برداشت، جلوی مرد ایستاد و برای بار آخر تلاش کرد.

Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 1]Where stories live. Discover now