❥ 𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 24

Start from the beginning
                                    

چانیول دستاش رو داخل لباس زیر بکهیون برد و به باسنش چنگ زد، بعد از مکشی بوسه‌شون رو متوقف کرد و به چشمای خمار بکهیون چشم دوخت.

- هنوز کاری نکردم و انقدر هیجان‌زده به نظر میرسی، در آینده هیچ‌وقت نمیتونی بگی ددی رو نمیخواستی چون این چشمای نیازمند دروغ نمیگن!

پوزخندی زد و همون‌طور که با دستاش دو طرف کمر بکهیون رو گرفته بود ادامه داد:

- برگرد.

+ چر...چرا؟

- گفتم برگرد، صورتتو به شیشه بچسبون و باسن خوشگلتو سمت من برگردون.

با خشونت گفت و بکهیونِ ترسیده و گیج به ناچار سمت راست صورتش رو به شیشه‌ی سرد حموم چسبوند و درحالی‌که به‌خاطر اتفاقی که قرار بود بیفته به سختی بغضش رو فرو میبرد باسنش رو سمت چانیول گرفت، اصلا نکنه قرار بود تنبیه‌ش کنه؟

یعنی فقط به‌خاطر رنگی‌شدن لباسش قرار بود بکهیون رو تنبیه کنه؟

قبل از اینکه بتونه از چانیول سوالی بپرسه دست بزرگش روی باسن بکهیون قرار گرفت و چنگی بهش زد، چند بار کارش رو تکرار کرد و بعد از اون ضربه‌ای به سمت چپ باسنش زد.

- وقتی باسن نرمت زیر دستام میلرزه واقعا دیدنیه بکهیون.

خنده‌ای کرد و ضربه‌ی بعدی سمت دیگه‌ی باسنش نشست.

کنترل بغضش سخت شده بود و دوباره بدون اینکه بخواد بدنش شروع به لرزش کرده بود، نمیدونست به‌خاطر آبه یا ددیش این بار ضربه‌هاش رو آروم‌تر فرود میاره اما هر چیز که بود مثل هر بار بیشترین درد رو به قلبش میداد.

- اشتباه نکن، این تنبیهت نیست این یکی از راه‌های رسیدنم به لذته... لذتی که باسن سکسیت به ددی میده.

دستش رو برداشت و ادامه داد:

- درش بیار.

+ من... من...

- گفتم درش بیار بکهیون، امروز همش مجبورم میکنی حرفای تکراری بزنم.

با خشونت گفت و بکهیون با درموندگی دستاش رو دو طرف لباس زیرش گذاشت و پایین کشیدش، چانیول با دیدن باسن تپل و سفید بکهیون پوزخندش رو عمیق‌تر کرد و با لذت انگشتاش رو دور ورودی بکهیون کشید و بلافاصله بدن بکهیون منقبض شد.

- داری اشتباه میکنی کوچولوی من... این فقط برای خودت سخت‌ترش میکنه.

به آرومی توی گوش بکهیون زمزمه کرد و حرکت انگشتاش رو روی ورودیش ادامه داد.

با انگشت اشاره‌ش حرکات دایره‌وارش رو روی ورودیش ادامه داد و بکهیون که هرثانیه منتظر درد بود دستاش رو عقب برد تا دست ددیش رو از خودش فاصله بده که نتیجه‌ش اسیرشدن مچ‌هاش توی مشت ددیش بود، چانیول کمی جابه‌جاش کرد تا آب گرم به خوبی روی باسنش بریزه و با فشاری که به مچ‌هاش وارد کرد حواس کوچولوی بی‌قرارش رو به درد دستاش پرت کرد و این بار نوبت این بود که انگشت وسطش داخل حفره‌ی تنگ بکهیون فرو بره، بکهیون با سوزش ناگهانی‌ای که حس کرد دست از تقلا برداشت و وحشت‌زده سعی کرد نفساش رو منظم کنه.

Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 1]Where stories live. Discover now