نفس عمیقی کشید و لبخندی زد.
- درختت قشنگ شده.
چانیول کتش رو درآورد و روی کاناپه انداخت و سمت درخت رفت.
+ تنهایی درستش کردم، تو نبودی و منم قدم نمیرسید و درخت بزرگترین ستارهش رو کم داره.
بکهیون خم شد و همونطور که ستاره رو برمیداشت گفت:
+ این ستاره مثل خودته ددی.
ستاره رو رو به چانیول گرفت و ادامه داد:
+ وقتی نباشی همه چیز ناقص به نظر میرسه.
چانیول همونطور که به چشمای غمگین بکهیون زل زده بود، ستاره رو ازش گرفت، ستارهی توی دستش رو تکون داد و گفت:
- اما این ستاره فقط وقتی به چشم میاد که سر جاش باشه، یعنی کنار درخت، این ستاره و این درخت باهم کاملن.
ستاره رو سر جاش گذاشت و بکهیون بلافاصله لبخندی زد و همونطور که به درخت خیره بود دوباره ددیش رو بغل کرد و چانیول این بار بیپروا دستاش رو دور کمر بیبیش محکم کرد، کوچولوش بعد از گرفتن تصمیم مهمش به محبت نیاز داشت و چانیول این رو ازش دریغ نمیکرد، نه تا وقتی که داشتن اون جسم کوچیک توی آغوشش انقدر شیرین و لذتبخش بود...
......
- این کارا برای چیه بکهیون؟
چانیول رو به بکهیونی که جامش رو با شراب قرمز رنگ پُر میکرد گفت و سعی کرد تعجبش از مهارت بکهیون توی شیوهی گرفتن جام رو مخفی کنه.
اون انگشتای خیرهکننده وقتی با ظرافت جام شراب چانیول رو سمتش گرفته بودن و انعکاس نورهای رنگیِ درخت روی پوست سفید و بینقصش هارمونی فوقالعادهای ساخته بود که ناخودآگاه نگاه چانیول رو جذب میکرد.
بکهیون جام رو به دست چانیول داد و با لبخند زمزمه کرد:
+ کریسمس مبارک ددی.
چانیول لبخند محوی زد و بعد از نوشیدن یک جرعه از نوشیدنیش جام رو روی میز گذاشت و چند ضربه به پاش زد.
- بیا اینجا.
چانیول به آرومی گفت و بکهیون سریعاً روی پاش جا گرفت.
- گفته بودی میخوای چیزی بهم بدی، نکنه منظورت هدیهی کریسمس بود؟
+ آ...آره.
بکهیون به سختی گفت و چانیول با تعجب پرسید:
- واقعا؟ فکر نمیکردم چیزی آماده کرده باشی.
بکهیون هنوز خجالتزده سرش رو پایین انداخته بود که چانیول ادامه داد:
- خب... هدیهی کریسمس ددی کجاست؟
+ همینجاست ددی... روی پاهات.
بکهیون با لبخند اجباری گفت و بعد از چند ثانیه سکوتی که بکهیون حس میکرد صدای ضربانای مضطرب قلبش رو لو میده چانیول زمزمه کرد:
![](https://img.wattpad.com/cover/316346663-288-k789799.jpg)
YOU ARE READING
Hey Little You Got Me Fucked Up[ Season 1]
Fanfiction❥ 𝐻𝑒𝑦𝐿𝑖𝑡𝑡𝑙𝑒𝑌𝑜𝑢𝐺𝑜𝑡𝑀𝑒𝐹𝑢𝑐𝑘𝑒𝑑𝑈𝑝 پسرک شانزده سالهای که بهخاطر جـرم مادرش، توی زنـدان متولد و بزرگ شده. بعد از مرگ مشکوک مادرش مجبور میشه برای اولیـن بار پا به دنیای بیرون بذاره. اما وقتی وکیل مادرش، برای اولین بار این پسـر کوچو...
❥ 𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 21
Start from the beginning