پارت پنجم

119 28 47
                                    


باعجله و نگران از اتاق کارش خارج شد و به طرف

اتاق مشترکشون رفت.

تاحالا باید جلسه جونمیون با دو مشاور سلطنتی

تموم شده باشه واحتمالا برای استراحت به اتاقش

برگشته.تو ذهنش خودش رو سرزنش میکرد که چرا به حرف جونمیون گوش داده و بعداز اون دو

قرارملاقات با وزیرانش،به اقامتگاهش رفته تا کمی

استراحت کنه.

وقتی جونمیون رو تواتاق پیدا نکرد،ازنگهبان مقابل

در پرسید:جونمیون نیومده هنوز؟

مرد گرگینه،احترامی گذاشت:خیر سرورم.

ییفان سرتکون داد وگوشی تو جیبش رو خارج کرد

تماسی با مدیربرنامه‌هاشون گرفت وخیلی سریع

صدای نازک زن تو گوشش پیچید:بله سرورم؟

ییفان: جونمیون برنامه خاصی داره؟

زن:خیر،ایشون به همراه محافظشون دارن تو باغ

قدم میزنن.

سریع تماس رو قطع کرد و به طرف باغ قصر پاتند

کرد.

رویای خیلی ترسناکی دیده و نگران امگاش بود.

نبودجونمیون برای ییفان ترسناک‌ترین اتفاق جهان

بود.

جونمیون کنار چانگ ووک قدم برمیداشت و درباره

جلسش بااون دوتا مشاور یک دنده و لجباز باهاش

حرف میزد.

ووک بالبخند به غر زدن‌های امگای‌ماه گوش میداد

خب اون هیچ وقت نمیتونست جلوی حسی که به

جونمیون داره رو بگیره،ولی جدیدا حس میکرد نوع

علاقش به جونمیون داره عوض میشه.

چانگ‌ووک هنوز هم عاشق جونمیون بود ولی الان

عشقش بیشتر جنبه ی احترام یا محافظت داشت،

چانگ ووک خودش هم نمیدونست چطور باید این

حسش رو توصیف کنه،ولی مطمئن بود که دیگه

مثل قبل عاشق جونمیون نیست،مطمئن بود که

نوع علاقش به گرگ ماه باقبل خیلی تفاوت پیدا

کرده وحتی دیگه مثل قبل نسبت‌به فرومون‌هاش

و یاهیت‌هاش واکنش نشون نمیداد.

The3sovereigntyWhere stories live. Discover now