پارت اول

524 50 17
                                    

سلام خوشگلا

ممنون که فیکم رو برای خوندن انتخاب کردین.

یه نکته بگم: این فیک وفیک JeminiPower و فیک WeCannotRemember از

نظر زمانی در یک راستا قراردارن و همه اتفاقاتی که تو هرسه فیک هستن

همزمان باهم رخ میدن و بهم مرتبطن.پس تو یک زمان هستن ولی تو

مکان ها و جهان های مختلف.برای اونکه گیج نشین،هرسه فیک رو

همزمان باهم و حین اپ بخونین.

اولش ممکنه یکم گیج بشین،پس صبوری به خرج بدین و با اپ پیش برین.

امیدوارم لذت ببرین.بوس پس کله همتون.

باپیچیدن دردشدیدی توپهلوش چشماش روبازکرد و ییفانی که کنارش خوابیده بود رو بیدار کرد.

ییفان باشنیدن ناله‌های دردناک امگاش سریع بیدار شد و اون رو تو اغوشش گرفت.

خودش هم ترسیده ومضطرب بودونمیدونست که

چکار کنه.ولی اول باید امگاش رو اروم میکرد.

از رایحش معلوم بود که خیلی ترسیده و از نظر

ذهنی بهم ریخته.هروقت که دچار چنین حالاتی

میشد،این رایحه اتاقشون رو پر میکرد.

ییفان:جانم...ماهِ من....آروم باش عزیزم....چیشده جون؟

امگا فقط ناله میکرد،اشک میریخت واز درد به

خودش میپیچید.دردش اونقدر زیاد بود که حتی

نمیتونست جواب سوالات ییفان رو درست بده.

صدای هق هق جونمیون گوش های آلفا رو پر کرد:

خیلی درد میکنه ییفان...دردش غیرقابل تحمله،

حس میکنم یه جسم تیزتوپهلوم فروکردن و دارن

تکونش میدن،انگارکه تمام روده‌ها واحشای شکمم

داره دریده میشه....من میترسم...اگه اتفاقی برای بچه بیفته چی؟

ییفان بوسه ای به موهاش زد،پهلوی دردناکش رو

اروم نوازش کرد و فرومون ارامبخشش رو ازاد کرد تا امگای حساسش رو اروم کنه:اون خیلی قویه،

نگرانش نباش.سعی کن نفس عمیق بکشی،هوم؟

جونمیون رو محکم‌تر بغل کرد و تلاش کردبانوازش

هاش ارومش کنه.

جونمیون باحس‌رایحه‌سردوآرامبخش‌اسطخودوس

چشماش رو بست.رایحه آلفاش همیشه آرومش

میکرد؛ولی اون دردشدید الان،نمیزاشت اروم‌بمونه.

بااینکه ذهنش داشت اروم میشد ولی درد اجازه نمیداد بدنش هم به آرامش برسه و داشت به خودش می‌پیچید.

The3sovereigntyWhere stories live. Discover now