خون آشام چند هزار ساله ای که فقط راجب بوسه ها توی کتاب ها خونده بود و حتی بوسه ای از والیدنش یا حتی برادر بزرگتر و نامزدش ندیده بود، حالا جوری خشن و با تجربه لب پسر کوچیکتر رو هدف گرفته بود که انگار سال هاست اینکارو انجام میده......

البته که کوک اول شیطنت کرد بود ولی انگار اینبار شیطنتش به ضررش تموم شد چون با اینکه این بوسه طولانی حس خوبی داشت اما واقعاً حس میکرد لب هاش دارن از جا کنده میشن....

تهیونگ هیچ وقت فکر نمی‌کرد لب ها مزه داشته باشن حتی اون بوسه های گاه بی گاهی که با شیطنت کوک انجام میشد هیچ وقت به این اندازه شیرین نبود....

کوک پلک های خمارش رو از هم فاصله داد و ناله ای کرد بلکه به تهیونگ بفهمونه درسته که خون آشامه و خیلی کم پیش میاد نفس کم بیاره اما با این حال نگاه خیره جین و حس اینکه لب هاش دارن کنده میشه خیلی بیشتر از اینکه بخواد این بوسه شیرین رو ادامه بده...

تهیونگ که متوجه منظور کوک شده بود گازی از لب کوک گرفت و با سرایز شدن خون، کمی از خون شیرین پسرش خورد و عقب کشید÷اههه لعنتییی لبامو حس نمی‌کنمتهیونگ تکخندی کرد انگار که با فهمیدن همه راز های پسر میخواست بهش نشون بده همچی اوکیه و هیچیز قرار نیست تغی...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تهیونگ که متوجه منظور کوک شده بود گازی از لب کوک گرفت و با سرایز شدن خون، کمی از خون شیرین پسرش خورد و عقب کشید
÷اههه لعنتییی لبامو حس نمی‌کنم
تهیونگ تکخندی کرد انگار که با فهمیدن همه راز های پسر میخواست بهش نشون بده همچی اوکیه و هیچیز قرار نیست تغییر کنه....من تو رو ترک نمیکنم و از این رابطه ناراضی نیستم

- بهت گفتم اگه یبار انجام بدم و معتادش بشم بازم انجامش میدم؟!
کوک اهی کشید و با مکث به لب هاش که باد کرده بود دست زد می‌خواست مطمئن بشه اونا سر جاشن
÷اره گفته بودی
- خب من الان معتاد لبات شدم

گونه های کوک با شنیدن حرف تهیونگ رنگ گرفت محض رضای مسیح جاشون عوض شده بود یا چی؟؟؟؟؟
÷ اون همه خجالت رو کجا قایم کردی مستر کیم تهیونگ
تهیونگ شونه ای بالا انداخت و برای جین که بهشون خیره شده بود دست تکون داد تا نشون بده میخواد بره پیششون
- مگه خودت نگفتی کوک.... خب منم دقیقا عین تاپ مورد علاقه تو رفتار میکنم

کوک دست تهیونگ رو توی دستش گرفت به نظر میومد حرفای تهیونگ باعث شدن خیلی یهویی فراموش کنه که چرا خجالت کشیده.....
÷ می‌دونی که همون جور که هستی دوست دارم چه با قدرت چه بدون قدرت چه هیلر باشی چه نباشی چه منو دوست داشته باشی چه نداشته باشی من همینجوری دوست دارم که هستی....
تهیونگ لبخندی زد و دست پسر رو فشورد
- نگران نباش من کاری که دوست نداشته باشم رو انجام نمیدم

🍷VampireWhere stories live. Discover now