part4

2.3K 364 5
                                    

یه روز خاص توی قصر کیم در حال رخ دادن بود تولد ۵ سالگی پسرش بود و تهیونگ با وسواس زیادی در حال تزئین کردن قصرش بود

  از اون طرف جیهو با بدن جدیدش در حال کیک پختن بود
گفتیم بدن جدید؟! اوه قضیش رو نگفته بودم؟!

خب خلاصش اینکه که یه شب بارونی یونگی با یه جسد زن  وسط قصر ظاهر شد هر چند هیچ وقت یادش نمیره که چشم های پسر معصومش رو گرفت و بدن لخت زن رو نبینه صد البته بحث که بین یونگی و جیهو شکل افتاده بود خنده دار بود

جیهو از رفتن به تو اون بدن اجتناب میکرد اما چاره دیگه نداشت هر چند که بعدش از برق چشماش معلوم بود که چقدر خوشحال و راضیه حداقل حالا دیگه روح نیست

تهیونگ توی خاطرات شیرینش غرق شده بود که با صدای اخ بلند جیهو خاطراتش محو شد تهیونگ خندید و اروم از چارپایه پایین امد تا به اشپزخونه بره

به محض ورودش به آشپزخونه با دختری مواجه شد که پیشونیش رو میمالید و مدام به همچی فوش میداد خندید و خطاب به دختر گفت
_ هی خوبی؟!
=خوبم فقط یادم  میره دیگه روح نیستم
تهیونگ سری تکون داد و به سمت فر رفت تا کیک رو چک کنه دوست داشت تولد تک پسرش به بهترین نحو انجام بشه

اما قبل از اینکه دستکش بپوشه و در فر رو باز کنه  جیهو غریید
= درش رو باز نکن تهیونگ یه ساعت پیش چک کردمش هنوز باید بپزه
تهیونگ اهی کشید و دستاش رو تو جیب شلوار کتونش فرو کرد
دختر در حالی که داشت ظرف های چینی رو با ظرافت و احتیاط میشست گفت
= تهیونگ  فکر خوبی نبود که کوک رو با  پیشی چنگول کش بفرستی بیرون

تهیونگ به لقبی که جیهو به برادرش داده بود خندید و بعد گفت
_کوک خودش اصرار داشت که با هیونگ بره بیرون
= توام از موقعیت سو استفاده کردی
_ دقیقا عزیزم دقیقا

جیهو چشم چرخوند و تهیونگ با شیطنت خندید
= کادو براش چی گرفتی
_ چرا میخوای بدونی چی گرفتم
جیهو که کار با ظرف ها رو تموم کرده بود  دستمالی از روی کابینت برداشت و شروع به خشک کردن ظرف ها کرد
= من کادوم رو گرفتم احمق خان فقط میخواستم ببینم تو چی گرفتی

تهیونگ ابروهاش رو  بالا انداخت
_ اره جون خودت مطمئنم که  مثل سال پیش یه معجون درست کردی دادی دستش
جیهو با یاد اوری سال پیش بلند بلند خندید حتی یاداوریشم هم باعث میشد تا تهیونگ قرمز بشه و جیهو  از ته دلش قه قه بزنه

تهیونگ غریید
_ بسته خودت جمع کن روح لش
جیهو  که قه قه هاش هنوز ادامه داشت   گفت
= اههه قیاف-قیافت خیلی خیلی با حال شده بود
جیهو  که دید تهیونگ داره به اوج عصبانیت میرسه خودش رو جمع کرد و با قیافه پاپی مانند گفت
= تو با موهای صورتی خیلی خوب بودی تهیونگ

تهیونگ  اخم کرد و غریید
- محض اطلاع لی جیهو این قیافه پاپی مانند روم اثر نداره
جیهو از اون حالت درامد و با حالت پوکر گفت
= اره میبینم تا کوکی خودش رو لوس میکنه شبیه تخسیر شده ها همه کار میکنی
اخمای تهیونگ با فکر به پسر عزیز و شیرینش باز شد و لبخند گنده ای روی لب هاش امد

جیهو آهی کشید و به ادامه خشک کردن ظرف ها پرداخت و تهیونگ هم رفت تا بقیه تزئینات رو تموم کنه
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
حصابی بابت تأخیر این چند روز متأسفم روند اپ فیک جوریه که باید یه روز در میون اپ کنم ولی متأسفانه امتحان داشتم🥺

به خاطر ووت هاتونم ممنونم 🙃💜

اینکه داستان رو میخونید و بهم ووت میدید خیلی خوشحالم میکنه🥰

🍷VampireWhere stories live. Discover now