part 20

1.7K 173 230
                                    

*ویرایش نشده
غلط املایی داره بگین درست کنم:)
خانواده کیم توی کور ترین نقطه سالن نشسته بودن و عصرانه میخوردن اما با صدای در به طرف اونا برگشتن

تهیونگ با دیدن کوک دست از خوردن کشید تمام روز رو توی اتاقش از خوشحالی روی پاش بند نبود حق هم داشت بلاخره به چیزی که  تمام مدت دلش میخواست رسید....

هیچ حرکتی هیچ صدایی...

مطمئنا اگه صدای نفس ها شنیده  نمیشد قصر خالی از سکنه فرض میشد
وقتی تهیونگ دید هیچکس قرار نیست واکنش نشون بده سریع وارد عمل شد

بلاخره باید از سرعت بالاش یه بهره ای میبرد با سرعت سمت کوک رفت بازوی عظله ای پسر گرفت و باهمون سرعت پسر رو به سمت پله ها هدایت کرد البته خوش شانس بود که پسر شوک زده داره باهاش همکاری میکنه...

پسر رو با شتاپ  به اتاقش پرت کرد خودش هم وارد شد و در رو بست..
کوک به دیوار تکیه داد بود و به قیافه ناخوانای تهیونگ نگاه میکرد قلبش  مسابقه گذاشته بود مطمئن بود که قرار اول بشه...

یا با خواست خود تهیونگ اون رو به دست میاورد یا به زور....
انقدر که غرق افکارش شده بود متوجه نگاه خیره  تهیونگ و نزدیکی پیش از  حدش یه خودش نشد....

اما با حس ناگهانی لب های نرمی به خودش امد....
این همه مدت منتظر همین بود اینکه اولین بوسش رو  تهیونگ ازش بگیره و حالا به خواستش رسیده بود

اما انگار  اصلا حواسش نبود چه لحظه حساسیه و اگه جواب بوسه رو نده تهیونگ بد برداشت میکنه
با اولین مکی که تهیونگ به لبش زد انگار که تازه به آب رسیده دستاش رو دور گردن تهیونگ  حلقه کرد و بوسه اروم   رو تبدیل به بوسه  خشن کرد مک های سریعش و گاز های  گاه بی گاه که از لب تهیونگ میگرفت باعث ناله های گاه و بی گاه تهیونگ میشد....

کوک  دستاش رو از دور گردن تهیونگ برداشت و اونا رو دور کمر تهیونگ حلقه کرد پاهاش رو حرکت داد و لحظه بعد تهیونگ با شتاب روی تخت پرت شد و کوک هم روی بدنش فرود امد

لب های تهیونگ به شدت ورم کرده و قرمز بودن اما این باعث نمیشد کوک از  بوسیدن وحشیانه فرد مورد علاقش دست بکشه..

نیشخندی به چشمای خمار تهیونگ اندات و با صدای بمی لب زد
÷ خیلی خوشمزه ای ددی
تهیونگ خواست چیزی بگه کوک کوک باز به لب هاش حمله کرد گاز گرفت میکیید و انقدر اینکارو انجام داد تا لب بیچاره خون آمد
کوک با حس پاره شدن لب تهیونگ  عقب کشید و اروم با نوک زبونش خونش رو لیس زد و چشماش رو از روی لذتی که اون خون شیرین بهش میداد بست
وقتی که چشماش رو باز کرد تا با لذت به چهره خمار  تهیونگ خیره بشه با حس حضور کسی عصبی چشماشو بهم فشار داد

تهیونگ که متوجه تغییر ناگهانی اخلاق کوک شده بود ناله ای کرد و با همون قیافه خمار نالیید
-چی شده کوکی؟؟

🍷VampireWhere stories live. Discover now