HappyBirthDaySehuni2

Začať od začiatku
                                    

کریس از همون برخود اول،از لونا بدش اومد و نمیخواست اون رو تو

خونش نگه داره.

سوهو مشکوک نگاهش کرد،اصلا ازش خوشش نیومد،ولی فعلا تنهاگزینشون

همین زن‌جلف بود و باید تاپیداشدن یک پرستار دیگه همین زن مشکوک

رو قبول میکرد.پس از کریس خواست فعلا تحملش کنه.

قرارشدلونا هم کارای خونه رو بکنه وهم حواسش به کوچولوهاباشه.چون

پسراهمشون بزرگ بودن وخودشون میتونستن مراقب داداش های

کوچولوشونم باشن.

پس قرار گذاشتن که از فرداصبح بیاد سرکارش.

سوهو تحمل نکرد و قبل اینکه بره،بالحن جدی بهش گفت:لطفا سرکار

همچین لباسایی نپوش لوناشی،اینامناسب کار اونم تو خونه مانیست،من

کلی پسر دارم .

البته که امگا از نگاه های اون زن به آلفاش خوشش نیومده بود!

کریس هم متوجه قیافه ولحن حرصی امگاش شد.

بعد از رفتن لونا همگی باهم شام خوردن.

بعداز اون هم هرکدوم به اتاق خودشون رفتن تا برای خواب اماده بشن.

چانی وبکی و کیونگ سو تو یه اتاق بودن.خب تنهاکسی که میتونست اون

دوتا زلزله رو کنترل کنه هم کیونگ کوچولو بود!

سهون وجونگین همراه با لوهان هیونگشون،

ویشینگ،تاعو،جونگده و مینسوک هم بزرگترین اتاق رو داشتن.

سوهو بعداز اونکه کمی با کوچکترین پسراش وقت گذروند،به اتاقش

رفت،لباسش رو عوض کرد و روی تخت دراز کشید.

کریس هم دوش گرفت و باحوله ای که دورکمرش بسته و موهای خیسی

که قطرات اب ازشون روی عضلات ورزیدش سرمیخوردن،از حموم خارج شد.

اما سوهو هنوز غرمیزد و ذهنش پیش لونا بود.

پشتش به کریس بود ونمیدونست که الفاش از حموم خارج شده و پشتش

ایستاده.

بالحن حرصی و عصبی غر میزد:ایششش...مگه اومدی عروسی بااون سر و

وضع؟

کریس با لبخند محوی به امگای برفی و کیوتش که یک شلوارک کوتاه و

رکابی سرمه ای تنشه و طوریکه روی تخت دراز کشیده،باسن گردشو بالا

داده وغر میزنه،هرزگاهی هم پاش رو باحرص به تخت میکوبید،نگاه میکرد.

HappyBerthDayWhere stories live. Discover now