HappyBirthDaySehuni2

263 55 16
                                    

*سه سال بعداز دنیاااومدن جوجه هونی!

خب قبلش یه توضیح بدم که قاطی نکنین!

الان سه سال از دنیااومدن هونی گذشته پس لو وشیو 13و14سالشونه

یشینگ12،بک و چان به ترتیب11و10،جونگده9، ؛تاعو و کیونگ هم 8

و7سالشونه.پس همه الان مدرسه‌این،جز جوجه خرس کوچولومون که سهون

سه و جونگین چهارسال و سه ماهشه.

یادتونه دوتا پرستارداشتن؟یونا و هانا؟

هانا که برای کاری از کشور خارج شده و معلوم نیست برگرده یانه.

یوناهم چند ماهه که ازدواج کرده.

پس الان کریس وسوهو دنبال یک پرستارن که مراقب توله‌هاشون باشه.

اماهیچ کس حاضرنمیشه باچانبک زلزله وسکای شیطون بمونه!

هر پرستاری میومد هم بعداز دیدن اون کوچولوها،فرارمیکرد!

البته که پرستارا بیشترازهمه عاشق یشینگن،چون همیشه خوابه! اگربیدارش

نکنن حتی غذاهم نمخواد اون بچه!

پس حالا که پرستار نداشتن،مینسوکی و لوهان حواسشون به بچه هابودو از

برادرهای کوچکشون مراقبت میکردن.طبیعتا یشینگم باید کمک میکرد ولی

خب اون بچه همیشه خستست و خوابه!

کیونگ سو درست برخلاف یشینگ،حواسش به همه برادرهاش بودو حتی ازچانبک وتاعو هم بااینکه ازش بزرگترن،بعضی وقتا مراقبت میکرد.خب

اون بچه واقعا عاقل بود وبیشتر از سنش میفهمید.

البته که بقیه هم خیلی ازش حساب میبردن،حتی لوهان ومینسوکی هم از

نگاه هاش میترسیدن!

و این خصوصیتش رو دقیقا از پدرامگاش به ارث برده بود!️

بالاخره دوهفته بعد از اونکه شروع کردن به گشتن دنبال یک پرستار،کریس

تماسی درجواب یکی از آگهی هاش دریافت کرد و همون روز هم بااون

زن قرارگذاشت تا به خونشون بیاد و پسرهارو ببینه تا کارش رو از روزبعد

شروع کنه.

اون زن بعداز ظهر به امارتشون اومد.پیراهن ابی روشن و فوق العاده

بازی همراه بادامن کوتاه و سفیدی به تن داشت.

موهاش رو بالای سرش جمع کرده بود و آرایش غلیظی داشت.

اخلاق و برخوردش بنظر مهربون میومد.اما نگاه های خیلی بدی به کریس و خونه مینداخت.

HappyBerthDayTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang