Part 15

719 126 110
                                    


تا رسیدن به بیمارستان هیچکدوم حرفی نزدن.
تهیونگ ماشین رو جلوی بیمارستان نگه داشت و تا خواست حرفی بزنه جین به سرعت از ماشین پیاده شد و بدون یک کلمه حرف به سمت درب ورودی دوید.

تهیونگ با خشم مشت آرومشو روی فرمون کوبید و غرید:
-ای لعنت به این شانس.
متنفر بود از اینکه یکسره با جین بحث می‌کرد!

یک آن فکری به ذهنش رسید.
گوشیشو برداشت و شماره نامجون رو گرفت:
-الو کیم نامجون؟
+بله رئیس کیم؟
-من جین رو رسوندم بیمارستان، دم در منتظر میمونم که بیای و با هم بریم بار.
نامجون با لحنی که تعجب ازش می‌بارید گفت:
+منتظر من میمونید؟

-مسیرم همون سمته، تو رو هم میرسونم!
+باشه باشه، الان میام.
مدت کمی گذشت و نامجون با عجله از بیمارستان خارج شد.
دم در تعظیم کرد و به آرومی در ماشین رو باز کرد و نشست.

تهیونگ تصمیم داشت از در دوستی وارد بشه تا بتونه از نامجون حرف بکشه!
-شام خوردی؟
نامجون از اینهمه توجه و راحتیه یک دفعه ایه تهیونگ متعجب و دست پاچه بود!
با صدایی که میلرزید:
+راس.. راستش نه!

تهیونگ سری تکون داد و ماشین رو حرکت داد.
چند دقیقه بعد روبه روی یک رستوران بزرگ نگه داشت.
-پیاده شو.
نامجون بدون حرف اطاعت کرد.
وارد رستوران شدند و پشت میزی نشستند.

تهیونگ در حالی که منو رو چک می‌کرد گفت:
-راحت باش و هر چی دوست داری سفارش بده.
نامجون احساس معذب بودن می‌کرد.
میدونست پشت اینهمه محبت های ظاهری موضوعی خوابیده...
بهرحال اون کیم تهیونگ بود و توی این مدت کم هم فهمیده بود اون الکی به کسی متوجه نشون نمیده!
البته...مگر اینکه اون شخصیت جین باشه!

منو رو برداشت و با دیدن قیمتا چیزی نمونده بود سکته بزنه!
اسمها و قیمت هایی که تاحالا ندیده بود!
منو رو کنار گذاشت و لبخند دست پاچه ای زد:
+راستش من زیاد از اینجور غذاها سر در نمیارم، هر چی خودتون صلاح میدونید برای منم سفارش بدید.

تهیونگ سری تکون داد و بعد از رسیدن گارسون چند مدل غذا سفارش داد.
تایمی که منتظر رسیدنِ غذاشون بودن به سکوت گذ‌شت!
تهیونگ نمی‌دونست چطوری باید راجب جین سوال بپرسه تا شکِ نامجون رو برانگیخته نکنه!

غذا سرو شد و هر دو پسر مشغول خوردن شدند.
-میتونم ازت چند تا سوال بپرسم؟
نامجون سر تکون داد:
+تا جایی که بتونم حتما بهشون جواب میدم.
-راجب پدر جین!

نامجون نگاهش کرد:
+شما از پدر جین چی میدونید؟
-جین یکسری چیزا برام تعریف کرده، میخوام بدونم تو اون باندی که باهاش آشنا شده بود رو میشناسی؟

اخمای نامجون به وضوح توی هم کشیده شد:
+آره، اسم باندشون وولف بود، اسم رئیسش خاطرم نیست دقیق ولی فامیلش با فامیل من و جین یکی بود، بهش میگفتن رئیس کیم!

𝐹𝐴𝐿𝐿 (COMPLETED)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora