Part 5

916 137 56
                                    

نامجون در حالی که دست و صورتشو می‌شست گفت:
-سوهو کیه؟
+همون پسری که دیدی، توی رستوران باهاش دوست شدم.
با بردن اسم رستوران یاد اتفاق دیروز افتاد.
+راستی نامجونا باید برات از دیروز تعریف کنم، نمیدونی چقدر روز پر اتفاقی داشتم.
-خب بگو هیونگ.
+الان که دیرم شده باید برم دانشگاه، از دانشگاه میام خونه باهم حرف میزنیم.
نامجون تعجب کرد:
-میای خونه؟ مگه نمیری رستوران؟
+نه، حالا میام برات تعریف میکنم.
-ولی هیونگ من خونه نیستم، از دیروز میرم سرکار.
جین با خوشحالی گفت:
+جدی؟ کار چی؟ کجا؟
-بهت گفتم باید چند جا سر بزنم، رفتم یک بار، اونجا استخدام شدم.
+برات خوشحالم، خب آدرس بار رو بده منم بیام.
-باشه هیونگ.
جین بعد از گرفتن آدرس حاضر شد و خونه رو به مقصد دانشگاه ترک کرد.

تهیونگ شب رو توی بلک روم گذرونده بود و تمام تماس های پدرش رو نادیده گرفته بود، اصلا دلش نمیخواست باهاش مواجه بشه.
صبح شده بود و باید اماده ی دانشگاه رفتن میشد.
جانگکوک توی حموم بود و این باعث شد تهیونگ کلی بهش غر بزنه که زود بیاد بیرون تا بتونه خودشم دوش بگیره.
جانگکوک با صدای بلندی که شیطنت قاطیش بود گفت:
+ته ما که این حرفارو باهم نداریم، خب توام بیا تو حموم با هم دوش بگیریم.
جیمین داد زد:
-تو غلط میکنی با تهیونگ بری حموم.
جانگکوک به صداش آهنگی داد و بلند گفت:
+حالم ازت بهم میخوره پارک جیمین.
و این حرف باعث شد 4 تایی شون بزنند زیر خنده.
بعد از جانگکوک تهیونگ دوش کوتاهی گرفت و چهارتایی با هم عزم رفتن به دانشگاه رو کردند.
سر کلاس تهیونگ همش به این فکر می‌کرد چطوری باید به جین نزدیک بشه
اصلا خوشش نمیومد از نزدیک شدن به کسی! ولی این یک شرط بزرگ بود که باید همه ی توانشو میذاشت تا ببره.
جیمین و یونگی سر این شرط بسته بودند که جین گیر تهیونگ نمیفته ولی جانگکوک به توانایی های تهیونگ ایمان داشت و میدونست تهیونگ همه ی توانش رو میذاره تا این شرط رو ببره، تا حالا نشده بود که تهیونگ شرطی رو ببازه!
اما جانگکوک نگران هم بود...جین رو نمیشناخت و می‌ترسید این وسط تهیونگ آسیب ببینه!
به تهیونگی که غرق در فکر بود ضربه ای زد:
-کجایی ته؟
+دارم فکر میکنم چجوری کارمو شروع کنم.
-راجب اون پسر؟
+هوم... بنظرت چجوری بهش نزدیک بشم؟
-نمیدونم، ولی ته باید مواظب باشی، تو اون پسر رو نمیشناسی، ممکنه پسر هفت خطی باشه!
+ولی کوک الان که دارم فکر میکنم میبینم از راه موسیقی میتونم وارد شم.
-موسیقی؟
+آره... اون یک دانشجوی موسیقیه، فکر کنم میتونم از طریق پیانو تحت تاثیرش قرار بدم.
کمی فکر کرد و ادامه داد:
+اما اون خودش خیلی خوب می‌نواخت... باید راه دیگه ای رو امتحان کنم!
-فقط هر کار میکنی منو در جریان بذار.
+اوکی.
جفتشون ساکت شدند و به ادامه ی درس پرداختند.

کلاس جین تموم شده بود و نیم ساعت تا شروع کلاس بعدیش زمان داشت.
روی نیمکت مقابل آفتاب نشست.
سرشو به پشت صندلی تکیه داد و چشماشو بست.
دو دل بود که عصر بره رستوران یا نه، کار اونجا فوق العاده بود و انعام خوبی هم بدست می‌آورد اما معلوم نبود اتفاقی که افتاده بازم تکرار بشه یا نه!
بخاطر مستیه دیشب نتونسته بود خوب بخوابه و همونجوری که چشماشو بسته بود کم کم داشت خوابش می‌برد!
تهیونگ در حالی که مشغول صحبت با جانگکوک بود از دور متوجه ی جین شد که انگار خوابش برده بود.
-کوک اونجارو.
جانگکوک به سمتی که تهیونگ نگاه می‌کرد نگاه کرد و جین رو دید.
تهیونگ: بچه ها شما برید، من خودم میام.
جانگکوک: میخوای چیکار کنی؟
تهیونگ: بعدا تعریف میکنم.
اینو گفت و ازشون فاصله گرفت.
یونگی: کوک پایه ای بریم بیلیارد؟
جانگکوک همونجوری که به تهیونگ نگاه می‌کرد گفت:
+آره بریم.
و هر 3 از دانشگاه خارج شدند.
تهیونگ به جین نزدیک شد.
جین همونجور که دست به سینه نشسته بود خوابش برده بود!
تهیونگ چند بار دستشو جلوی صورت جین تکون داد تا مطمئن بشه خوابه یا نه!
جین اما ذره ای تکون نخورد.
آفتاب توی صورت جین افتاده بود، تهیونگ قدمی به جین نزدیک شد و جلوی نور آفتاب رو گرفت.
به صورت زیبای جین خیره شده بود و ناخودآگاه زیر لب شروع به صحبت کرد:
-من چجوری میتونم تو رو گیر بندازم پسر مو مشکی؟ تو از چه طریقی قراره رام من بشی؟
به قفسه ی سینه ی جین که به آرومی بالا پایین میشد چشم دوخت و ادامه داد:
-اما من ازت خوشم نمیاد...تو منو عصبانی میکنی... میدونی چرا؟ چون از من بهتری...هم از نظر قیافه هم نواختن...برای همین تمام توانمو میذارم تا به بدترین شکل ممکن خوردت میکنم... اون روز با صدای بلند قهقهه میزنم و از خوشی شراب مینوشم و تو تنها کاری که ازت بر میاد اینه که اشک بریزی... منتظر اون روز باش کیم سوکجین!
همه ی دانشگاه خبر داشتند که تهیونگ سر جین شرط بسته، برای همین هر کسی که میدیدش بهش خورده نمی‌گرفت که چرا اینجور عاشقانه جلوی نور آفتاب رو گرفته تا جین اذیت نشه!
جین چشماشو باز کرد و سرشو بالا آورد.
با تعجب به تهیونگ که کنارش نشسته بود نگاه کرد.
تهیونگ نگاهی بهش انداخت و گفت:
-خوابت برده بود و سرت داشت میفتاد، کنارت نشستم که راحت بخوابی.
حرفایی که میزد جین رو بیشتر متعجب می‌کرد، پرسید:
+چی شده تو با من مهربون شدی؟ هنوز یادم نرفته دم رستوران چه حرفایی بارم کردی.
این حرفو زد و از جا بلند شد اما با حرف تهیونگ میخکوب ایستاد:
-من فقط عصبانی و نگران بودم، مگه ندیدی مردک بهت چشم داشت؟ وقتی دیدم بعد از اون حرفا هنوز به فکر کار کردن توی اون خراب شده ای واقعا عصبانی شدم.
جین با لجبازی جواب داد:
+نیازی نیست تو نگران من باشی.
قدمی به جلو برداشت و ناگهان ایستاد و رو به تهیونگ اضافه کرد:
+تازه اگر کنجکاوی باید خدمتت عرض کنم تا دو ساعت دیگه برمیگردم و به کارم ادامه میدم.
تهیونگ با خشم از جا برخاست و به شدت بازوی جین رو کشید:
-صبر کن ببینم!
جین محکم به سمت تهیونگ برگشت و صورتش نزدیک صورت تهیونگ قرار گرفت.
نفسای کشدار و خشمگین تهیونگ توی صورتش می‌خورد:
-تو حق نداری دیگه اونجا کار کنی.
جین سرشو نزدیک تر برد و توی چشمای تهیونگ زل زد:
+کی میخواد جلومو بگیره؟ تو؟
تهیونگ متقابلا صورتشو نزدیک برد، فاصله ی صورتاشون خیلی کم بود و جفتشون هرم نفس های هم رو حس میکردند، اما تنها حسی که داشتند عصبانیت و لجبازی بود.
-آره... من جلوتو میگیرم!
+به چه حقی؟!تو اصلا کی هستی؟!
-کسی که نمیذاره دست آدمای هرزه ای مثل کانگ ته بهت بخوره!
جین سرشو عقب کشید:
+ولم کن، دستم درد گرفت.
-بگو که نمیری رستوران تا ولت کنم.
+میرم، به تو هم هیچ ربطی نداره! الانم ولم کن!
غرور تهیونگ به اندازه ی کافی جریحه دار شده بود، دست جین رو ول کرد و برای اینکه حرصشو در بیاره با لحن بیخیالی گفت:
-با‌شه برو، فقط قبلش حتما دوش بگیر که برای اون مردک تمیز باشی!
جین از عصبانیت قرمز شده بود و تقریبا داد زد:
+حالم ازت بهم میخوره که جز اذیت هیچی برام نداری!
اینو گفت و با قدم هایی بلند از تهیونگ دور شد.
تهیونگ نفسشو صدادار خارج کرد و زمزمه کرد:
-چقدر شخصیت شکننده ای داره...انگار زیاده روی کردم!
جین تمام مسیر رو از عصبانیت میلرزید، اون پسر به چه حقی همچین حرفایی بهش میزد؟
انقدر حالش بد شده بود که قید کلاسشو زد و از دانشگاه خارج شد.
بی هدف و بی مقصد خیابونارو طی میکرد.
یه چیزی شبیه بغض داشت اذیتش می‌کرد، انگار میل عجیبی به گریه داشت اما جلوی خودشو می‌گرفت.
بعد از کلی راه توی پاهاش احساس خستگی می‌کرد که توی ایستگاه اتوبوس نشست.
هوا رو به سردی میرفت و جز یک پیرهن چیزی تنش نبود!
یکهو یادش از نامجون افتاد!
آره! الان رفتن به بار میتونست حالشو خوب کنه.
بعد از گفتن مقصدش به راننده و تایید اینکه سمت اون مسیر میره سوار اتوبوس شد.
سرشو به شیشه تکیه داد و چشماشو بست، باید ذهنشو آروم می‌کرد، دلش هوای نواختن کرده بود اما موقعیتش نبود!
بعد از گذشت نیم ساعت به مقصد رسید.
وارد بار شد، با اینکه سمت عصر بود ولی فضای بار نیمه تاریک بود
شیشه ها تمام دودی بودند و از ورود و خروج نور جلوگیری می‌کردند.
رقص نور آبی رنگی در حال چرخش بود و موسیقی ای ملایم به گوش می‌رسید.
بار بزرگ و بی نهایت شیک بود، انگار آدمای معمولی توان نداشتند همچین جایی بیان و جین با این تیپ ساده و دانشجویی اصلا با این فضا سنخیت نداشت!
با چشم دنبال نامجون گشت و دیدش که مشغول پذیرایی بود.
روی صندلی ای نشست، مدتی نگذشت که شخصی برای پذیرایی نزدیکش شد و لیوانی مقابلش گذاشت و از شراب قرمز رنگی پرش کرد.
بدون لحظه ای درنگ به یک نفس تمامش رو سر کشید و با دستش اشاره کرد که دوباره براش پر کنه.
پیک دوم رو که یک نفس سر کشید شیشه ی شراب رو از دست پسر گرفت.
نامجون جین رو دید و به میز نزدیک شد، رو به پذیرایی کننده گفت:
-من حواسم به ایشون هست.
پسر تعظیم کوتاهی کرد و رفت.
نامجون در حالی که سعی می‌کرد شیشه‌ ی مشروب رو از جین بگیره به آرومی گفت:
-یاا هیونگ چه خبرته؟ خودت که میدونی چقدر بد مستی!
جین به دست نامجون ضربه زد و با صدای نسبتا بلندی گفت:
+به شراب من دست نزن!
همه با تعجب به سمت جین برگشتند، نامجون با دست پاچگی گفت:
-هیونگ الان بیرونت میکنن، آروم باش!
جین با همون صدای بلند گفت:
+بذار بیرون کنن! زورشون میرسه که هر حرفی میخوان بزنن و هر کاری میخوان بکنن!
نامجون جلوی دهن جین رو گرفت:
-هیوووونگ جان من ساکت باش، باور کن الان برای جفتمون بد میشه.
جین کاملا مست شده بود و روی رفتارش تسلطی نداشت، از جا بلند شد و داد زد:
+انقدر بهم نگو چیکار کنم چیکار نکنم.. نمیخوام ساکت باشم، میخوام حرف بزنم.
نامجون تا اومد حرفی بزنه صدایی متوقفش کرد:
-کیم نامجون شی؟
به سمت صدا برگشت و تعظیم کرد، صاحب صدا ادامه داد:
-به این پسر کاری نداشته باش، خودم بهش رسیدگی میکنم.
+بله رئیس.
جین رو به صاحب صدا با پوزخند گفت:
+هه، بازم تو؟!

𝐹𝐴𝐿𝐿 (COMPLETED)Where stories live. Discover now