Part 10

739 123 79
                                    


جین در فاصله ی کمی از تهیونگ ایستاد.
جیمین و یونگی هم به جمعشون پیوستند.
تهیونگ در حالی که چوب رو توی دست داشت حالت ضربه زدن به خودش گرفت و به جین نگاه کرد:
-حالت ایستادنت باید اینجوری باشه، به هیچ عنوان نباید دستات رو محکم به چوب بگیری، اینجوری احتمال خطای ضربه هات بالا میره.
تهیونگ ماهرانه و در عین آرامش اولین ضربه رو زد.
15 توپی که وسط میز قرار داشتند هر کدوم به سمتی رفتند و با همین ضربه تهیونگ تونست امتیاز کسب کنه.
جیمین با ظرافت تمام روی میز خم شد و ضربه زد.
وقتی تونست امتیاز بگیره به سمت یونگی و جانگکوک برگشت و با حالت کیوتی لبخند زد که باعث شد چشمای قشنگش بسته بشن.
جانگکوک به حرکت جیمین لبخند زد و یونگی به نشانه ی تایید ضربه ای به کمر جیمین زد که این ضربه از چشم جانگکوک و جین دور نموند.
نفر بعد یونگی بود که کمی با شتاب ضربه شو زد و باعث شد توپی وارد حفره نشه!
جیمین صدادار خندید:
-یونگیا به نفعته آروم باشی وگرنه میبازی!
یونگی با لحن حرصی گفت:
+همش تقصیر توئه!
جیمین شونه ای بالا انداخت و به طرز کیوتی گفت:
-به من چه!
جانگکوک اخم کرد و خطاب به جیمین گفت:
+کیوت بازی بسه، بذار حواسمون پی بازی با‌شه!
و به آرومی خم شد و توی یک ضربه ی آروم کلی امتیاز گرفت.
جیمین افتاده بود رو دور مسخره بازی، صداشو کلفت کرد:
-و اینک جئون جانگکوک جدی می‌شود.
یونگی و تهیونگ خندیدند اما جانگکوک فقط نگاهش کرد.
جین روی عکس العمل های جانگکوک دقیق شده بود که با صدای تهیونگ به خودش اومد:
-نوبت توئه.
جین سعی کرد ادای تهیونگ رو توی ضربه زدن در بیاره که گرمای دستی رو روی ساق پاش حس کرد:
-اولین نکته اینکه پاهات به عرض شونه باز باشه.
خودش با دست، به پاهای جین جهت میداد:
-پای چپت باید جلوتر از پای راستت باشه.
جین بدون حرف خودشو دست تهیونگ سپرده بود.
تهیونگ از روی پا بلند شد و کنار جین ایستاد.
توی یک حرکت روی جین خم شد و از پشت بغلش کرد تا بتونه طرز صحیح گرفتن چوب رو به جین یاد بده.
دستاشو روی دستای جین گذاشت و آروم دم گوشش زمزمه کرد:
-اگر دستات رو منقبض کنی نمیتونی ضربه ی خوبی بزنی!
جین بخاطر اینهمه نزدیکی و هرم نفسای تهیونگ که کنار گوشش می‌خورد و شنیدن اون صدای آروم، با صدا آب دهنشو قورت داد و چیزی نگفت.
تهیونگ توی دلش پوزخند زد و خودشو بیشتر به جین چسبوند و دست جین رو حرکت داد.
ضربه ی آروم به هدف خورد و جین با کمک تهیونگ تونست امتیاز کسب کنه.
تهیونگ از روی جین بلند شد و لبخند زد:
-دیدی چقدر راحت بود؟
منتظر عکس العمل جین نشد و نوبت خودشو بازی کرد.
جین احساس گرما و دگرگونی می‌کرد.
دستشو سمت لباسش برد و دکمه ی اولی رو باز کرد.
نگاهش به جیمین خورد.
روی لبای جیمین لبخند معناداری نشسته بود و جانگکوک و یونگی خیره خیره نگاهش می‌کردند که جین منظور هیچکدوم رو نمیفهمید!
سعی کرد حواسشو از فکر کردن به صدای آروم تهیونگ که زیر گوشش نجواگونه پخش شده بود پرت کنه و معطوف بازی باشه.
دوباره نوبت به جین رسید.
تهیونگ قدمی به سمتش برداشت که دوباره کارشو تکرار کنه.
جین دستشو به حالت توقف جلوی تهیونگ گرفت و با لحن آرومی گفت:
+خودم... میتونم!
تهیونگ نگاهش کرد، میتونست دستپاچگی رو توی صورت و رفتار جین ببینه و بخاطر این موضوع خوشحال بود چون قطعا خودش عامل این دستپاچگی بود!
جین آب دهنشو قورت داد و لحظه ای چشماشو بست تا بتونه تمرکز کنه.
همونجوری که تهیونگ یادش داده بود خم شد اما ضربه اش شتاب داشت و به هدف نخورد.
تهیونگ قدمی بهش نزدیک شد:
-دست منو ببین.
و به آرومی ضربه زد:
-باید در عین آرامش ضربه بزنی.
جین به نشونه ی فهمیدن سر تکون داد.
انقدر گرم بازی و نوشیدن شده بودند که به کل زمان رو فراموش کرده بودند!
گوشیه تهیونگ مدام زنگ می‌خورد اما چون سایلنت بود کسی متوجه اش نبود.
از آخر چشم جین بهش خورد:
+تهیونگ شی؟
تهیونگ نگاهش کرد:
+موبایلت!
تهیونگ به سمت موبایلش نگاهی انداخت و وقتی دید داره زنگ میخوره به سمتش رفت و دکمه ی اتصال رو زد:
-بله... آها... مگه ساعت چنده؟
مشخص بود میخواد مخاطب رو حرص بده:
-اهااا آخه میدونی انقدر مشغول خوش گذرونی با جین بودم که از تو فراموش کردم! باشه منتظر بمون تا نیم ساعت دیگه میام.
تماس رو قطع کرد و رو به جین که با تعجب نگاهش می‌کرد گفت:
-دوستت بود که بهش گفته بودم بره بار.
جین محکم به پیشونیش کوبید:
+واااای چرا از سوهو یادم رفته بود؟
چوب رو کناری گذاشت:
+لطفا سریعتر بریم حتما خیلی منتظر مونده.
برخلاف عجله ی جین، تهیونگ کاملا آروم بود:
-نیازی به اینهمه عجله نیست، اول بازی رو تموم کنیم بعد میریم.
جین اخم کرد:
+دو ساعت از زمانی که با سوهو قرار گذاشتیم گذشته و اون خیلی معطل ما شده، اگر نمیای خودم تنهایی میرم.
به سمت در قدم برداشت:
-تنها هم بری بازم باید منتظر بمونی که من بیام!
جین به سمتش برگشت:
+عیبی نداره، هروقت دوست داشتی بیا، ولی من ترجیح میدم توی این منتظر موندن کنار دوستم باشم!
رو به جانگکوک، جیمین و یونگی تعظیم کرد:
+جیمین شی، یونگی شی، جانگکوک شی... بابت امروز ازتون ممنونم و واقعا کنارتون بهم خوش گذشت، ممنونم که منو به جمعتون راه دادید و باهام خوش رفتار بودید، به امید دیدار.
مهلت عکس العمل به هیچکس نداد و به سرعت سالن رو ترک کرد.
جیمین گفت:
+ته نمیخوای بری دنبالش؟
تهیونگ نفسشو صدادار خارج کرد:
-دیدی چجوری جوابمو میده؟ فقط یاد داره باهام مخالفت کنه و حرف خودشو بزنه!
یونگی اضافه کرد:
+و توام مجبوری ازش پیروی کنی!
-بذار یک مدت بگذره و من این شرط لعنتی رو ببرم اونوقت بهش نشون میدم کی باید از کی پیروی کنه!
کتشو پوشید و بعد از خداحافظی از سالن خارج شد.
سوار ماشینش شد و راه افتاد.
جین با پای پیاده خیلی دور نشده بود.
جلوی پاش ترمز کرد‌ و شیشه رو داد پایین:
-سوار شو.
جین با لجبازی گفت:
+نمیخوام.
و به راهش ادامه داد.
تهیونگ کمی جلوتر رفت:
-بهت میگم سوار شو.
+گفتم نمیخوام!
و همچنان راه خودشو در پیش گرفت.
تهیونگ عصبانی شد و توی یک حرکت جوری جلوی پای جین ترمز کرد که جین از ترس قدمی به عقب برداشت.
تقریبا داد زد:
-مگه نمیگم سوار شو؟ دوست داری سرما بخوری؟
جین بدون حرف اضافه ای سوار شد.
توی مسیر هیچکدوم حرفی نمیزدن اما تهیونگ همچنان عصبانی بود.
ماشین رو کناری نگه داشت.
چند ثانیه مکث کرد و روشو به سمت جین برگردوند:
-واقعا نمیفهممت! دوست داری همش باهم دعوا کنیم؟ چرا همش با من لجبازی میکنی؟ چرا هر حرفی میزنم مخالفش عمل میکنی؟ تا یه حرفی میزنم سریع حرف خودتو میزنی و بهش عمل میکنی! نمیبینی هوا سرده؟ نمیبینی جز یک پیراهن چیزی تنت نیست؟ دوست داری سرما بخوری؟ پای پیاده مثلا میخواستی کجا بری؟ چقدر طول می‌کشید برسی بار؟ ولی اگر 2 دقیقه صبر میکردی حاضر میشدم و مثل آدم باهات میومدم، واقعا نشنیدی گفتم تا نیم ساعت دیگه میام؟ بنظرت این حرف یعنی چی؟!
تهیونگ پشت سر هم با عصبانیت حرف می‌زد و جین از اینهمه خشم ترسیده بود!
-جواب بده دیگه!
+خب... من...
-نه الان اصلا هیچی نگو چون فقط بیشتر عصبانیم میکنی!
از ماشین پیاده شد و دستشو لای موهاش کشید.
با قدم هایی بلند از ماشین دور شد تا کمی هوا بخوره که شاید عصبانیتش فروکش کنه!
جین از ماشین پیاده شد و صداش کرد:
+تهیونگ شی؟
جواب نداد.
بلند صداش زد:
+تهیونگ شی؟
تهیونگ پشت به جین ایستاده بود و دستشو به کمرش زده بود.
بلندتر داد زد:
+تهیونگا صدامو میشنوی؟
-بشین تو ماشین یکم هوا بخورم میام.
جین به سمتش قدم برداشت.
بازوی تهیونگ رو گرفت و به سمت خودش کشید.
تهیونگ نگاهش کرد.
جین به حرف دراومد:
+من قصد ندارم اذیتت کنم، ولی تو همیشه خیلی با غرور رفتار میکنی، چرا همون موقع که گفتم حاضر شو بریم آماده نشدی؟ چرا یه چیزی میگی که من باهات لجبازی کنم؟ من که مرض ندارم تو رو عصبانی کنم، فقط از زورگویی بدم میاد! حرفات عین خودخواهی بود برای همین منم عصبانی شدم و باهات لجبازی کردم.
تهیونگ توی چشمای جین خیره بود و حرفی نمیزد.
+نمیخوای چیزی بگی؟
تهیونگ بدون حرف کتشو در آورد و قدمی به جین نزدیک شد و کت رو روی شونه اش انداخت:
-گفتم هوا سرده و ممکنه سرما بخوری!
جین از رفتار ضد و نقیض تهیونگ تعجب کرده بود:
-دوستت منتظره... بیا بریم.
و خودش زودتر به سمت ماشین قدم برداشت.
بوی عطری که از کت به مشام جین می‌خورد عجیب دلنشین بود.
زیر لب زمزمه کرد:
+کیم تهیونگ...تو داری با من چیکار میکنی؟
به سمت ماشین قدم برداشت و سوار شد.
تا رسیدن به مقصد هیچکدوم حرفی نزدند.

پشت سر تهیونگ وارد بار شد.
افرادی که اونجا بودند به احترامش از جا بلند میشدند که با تکون دادن سر بهشون میگفت که راحت باشند.
سوهو رو دیدند که تنها جلوی پیشخوان نشسته بود و با استکانِ توی دستش بازی می‌کرد.
تهیونگ ضربه ای به شونه اش زد:
-دنبالم بیا.
سوهو نگاهشو به جین دوخت.
جین سریع شروع به حرف زدن کرد:
+هیونگ منو ببخش، ما داشتیم بیلیارد بازی میکردیم که...
سوهو مابین حرفش پرید و لبخند آرومی زد:
-اشکالی نداره جین، خوشحالم بهت خوش گذشته.
از جا بلند شد:
-بیا بریم.
وارد اتاق مدیریت شدند.
جین کت تهیونگ رو سر جالباسی گذاشت و کنار سوهو، روبه روی تهیونگ نشست.
تهیونگ نگاهش نمی‌کرد و جین همش از خودش می‌پرسید "یعنی هنوز ناراحته؟"
تهیونگ برگه های قرارداد رو مقابلشون قرار داد:
-این یک قرارداد 6 ماهه است، اگر بعد از 6 ماه از کارتون راضی بودم قرارداد یکساله می‌بندیم، شرایط خاصی هم نداره، دیگه قبلا تجربه ی کار تو همچین فضایی رو بعنوان پیشخدمت داشتید، باید رفتارتون حسابی مبادیِ ادب باشه چون نمیخوام اسم بارم خدشه دار بشه، مشتری های اینجا آدمای باکلاسی هستند ولی پیش میاد که تو حال و هوای مستی حرفایی بارتون کنند، باید صبور و خوش اخلاق باشید و با مشتری مدارا کنید.
آب دهنشو قورت داد و اضافه کرد:
-پیرامون ساعت کاری، سوهو شی چه تایمی میتونی بیای؟
+من وقتم آزاده، میتونم تمام وقت کار کنم.
-عالیه.
به جین نگاه کرد:
+سوکجین شی شما چطور؟
از سرمای نگاه و کلام تهیونگ لرزی به جونش افتاد.
برای خودشم عجیب بود اما تحمل نداشت تهیونگ باهاش رسمی صحبت کنه!
آب دهنشو قورت داد:
+خب... من که طرف صبح دانشگاهم، تایم عصرم خالیه و میتونم تا آخر شب کار کنم.
تهیونگ چیزایی توی قرارداد نوشت و قرارداد رو به سمتشون بر گردوند:
-بخونیدش و اگر موافقید امضاش کنید.
هر دو بعد از خوندنِ متن، قرارداد رو امضا کردند.
-جفتتون از فردا عصر کارتون رو شروع کنید.
مکثی کرد:
-به سلامت!
سوهو و جین از جا بلند شدند و تعظیم کردند.
سوهو: ممنونم جناب کیم.
و از اتاق خارج شد.
جین میخواست حرف بزنه اما تهیونگ خودشو با برگه های روی میزش سرگرم کرده بود و نگاهش نمیکرد.
به طرف در قدم برداشت که صدای تهیونگ بلند شد:
-کتمو بپوش.
جین نگاهش کرد، هنوزم سرش پایین بود.
کت رو برداشت و با صدای آرومی گفت‌:
+کت میتونه در برابر سرمای هوا ازم محافظت کنه، بگو برای سرمای نگاه و کلامت چی داری؟!
و به سرعت از اتاق خارج شد.
تهیونگ به در بسته نگاهی انداخت و زیر لب زمزمه کرد:
-از دست تو جین!
انگار توی دلش اتفاقاتی در حال رخ دادن بود، اما به روی خودش نیاورد و پوزخندی زد و زمزمه وار گفت:
-انگار دارم موفق میشم!

𝐹𝐴𝐿𝐿 (COMPLETED)Where stories live. Discover now