20

187 31 13
                                    


"دو سال پیش"

تلو تلو میخوردم،تو یه دنیای دیگه بودم و با اون سن کم،یعنی با ۱۶ سال سن هر طور شده بود وارد کلاب شده بودم و مسته مست بودم و با همه میرقصیدم،بغضی ها زیادی بهم نزدیک میشدن و میخواستن منو با خودشون واسه سکس ببرن تو پرایوت روم و من از دستشون در می‌رفتم....

همین جوری در حال سر کشیدن شاتم بودم که یه نفر محکم به بازوم خورد و باعث شد بخورم زمین.....

دستم رو گرفت و بلندم کرد،قیافش نگران و پر از استرس بود

-م..معذرت می‌خوام حالتون خوبه؟؟

زین؛خ..خوبم...

با چشمای خمارم بهش خیره شدم و بعد سریع کمکم کرد از روی زمین بلند بشم

-ببخشید بازم

میخواست بره که زد به سرم و دستش رو گرفتم

زین؛ک..کجا؟؟

-من کار دارم باید برم ببخشید

میخواست دستش رو از دستم بیرون بکشه ولی نمیذاشتم

زین؛میدونی من کیم؟؟

-نه

زین؛من زینم...زین


-خوشبختم زین منم لیامم....تو الان مستی و نمی‌فهمی داری چی میگی من باید برم کار دارم و متاسفم خوردم بهت


دستش رو از توی دستم کشید بیرون و داشت می‌رفت که دنبالش کردم با عصبانیت خیلی بی دلیل و مسخره.....

بطری خالی ای رو از روی میز برداشتم و....و زدم تو سرش....چهره ام اولش بی تفاوت بود،بهش از پشت خیره شده بودم...دستش رو روی جایی که شیشه شکست نگهداشته بود.....

خورده شیشه های بطری روی زمین ریختن و منم سر بطری که هنوز تو دستم بود رو ول کردم....همه داشتن بهمون نگاه میکردن..

بعد از چند ثانیه روی زمین افتاد و اون لحظه بود که تازه فهمیدم چه گندی به بار اوردم،روی دوتا زانوم کنارش نشستم و نگاهش کردم...چشماش بسته شده بود


زین؛چ..چرا اینجوری نگاه م...میکنین!

سرش رو نگاه کردم داشت خون می اومد...حالت تهوع گرفتم و بالا اوردم و بیهوش شدم....

.
.
.
.

چشمام رو آروم باز کردم،سرم خیلی درد میکرد و چشمام به زور نیمه باز مونده بودن.....

تونستم واضح تر اطرافم رو ببینم،توی بیمارستان بودم....هیچی یادم نمیاد که چی شده!!
فقط یادم میاد توی کلاب بودم......یعنی چه گندی زدم؟

به تخت کناریم نگاه کردم،یه مرد بود با دست های پر از تتو های مختلف....سرش باند پیچی شده بود.....

𝖥𝖮𝖱 𝖸𝖮𝖴𝖱 𝖤𝖸𝖤𝖲 𝖮𝖭𝖫𝖸(𝖫.𝖲/Z.M)Where stories live. Discover now