دستش رو روی دستگیره در گذاشت اما اون باز نکرد چشماشو بست و سعی کرد استرس و ترسی که توی وجودش طغیان میکرد رو کنترل کنه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

دستش رو روی دستگیره در گذاشت اما اون باز نکرد چشماشو بست و سعی کرد استرس و ترسی که توی وجودش طغیان میکرد رو کنترل کنه

با خودش زمزمه کرد(همچی خوب پیش میره پسر...)
براش مهم نبود اگه اونو به عنوان یه خون آشام قبول نکنن تنها چیزی که الان ترس به جونش مینداخت تهیونگ بود و کوک امیدوار بود که نظر  تهیونگ هم مثبت باشه چون خودش میدونست در غیر اینصورت دیونه میشه و حتی شده به زور تهیونگ رو برای خودش میکنه

دستگیره در رو فشار داد و اون رو به عقب کشید در با صدای قژ قژ بلندی باز شد و همین کافی بود تا نگاه همه به پسری که تازه وارد مجلس شده برگرده

دستگیره در رو فشار داد و اون رو به عقب کشید در با صدای قژ قژ بلندی باز شد و همین کافی بود تا نگاه همه به پسری که تازه وارد مجلس شده برگرده

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

*سالن
سکوت بود و سکوت و کوک میتونست نگاه های پر از سوال رو روی خودش حس کنه
بلاخره کسی از بین به سخن امد
کسی که کوک به شدت از اون متنفر بود

مرد قد بلند و هیکلی که شنل تماما مشکیش نشون میداد یه خون اشام بلند مرتبه اس
-پسر جون خودت معرفی کن
کوک نیشخندی زد و با چشماش میون جمعیت دنبال خانوادش گشت همین که تونست اون ها رو ببینه شروع به صحبت کردن کرد.....
÷من جئون جانگ کوک هستم 
پچ پچ ها سر تا سر سالن رو فرا گرفت  و کوک به وضوح دید که رنگ جین و نامجون چطور سفید شد و تهیونگ چقدر از قبل اشفته تر شد

رئیس خون اشاما که انگار زیاد از دیدن کوک خوش حال نبود غریید
- پسر جون نمیدونم اهل کجایی یا کی هستی!! اما همه اینو میدونن که خاندان جئون سال هاست از بین رفتن
کوک زیر لب گفت(توی عوضی کشتیشون)کاش میتونست داد بزنه ولی در حال حاضر هیچ قدرتی نداشت و اینکار فقط براش دردسر میشد
÷ اقای لی باید به عرضتون برسونم که من تنها بازمانده از خاندان جئونم.... اوه البته یادم رفت بگم من همسر کیم تهیونگم
دوباره سالن رو پچ پچ پر کرد عین صدای موریانه ها در حال خوردن چوب درخت

🍷VampireWhere stories live. Discover now