درد شدیدی که توی سرش پیچید باعث شد با سردرد چشم هاشو باز کنه و گیج غلتی روی تخت بزنه.
روی تخت نشست و بعد ناله ای سرشو با دستاش گرفت
+ این درد فاکی..
کمی موهاشو کشید و بعد کشیدن بدنش و دستاش از جاش بلند شد و وارد سرویس بهداشتی اتاقش شد ، از داخل آینه به صورت پف کرده بخاطر خواب زیاد و چشم های قرمزش بخاطر سردرد وحشتناکش نگاه کرد و بعد آهی زیر لب و شستن دست و صورتش ، از اتاقش خارج شد.
بعد چندثانیه گشتن دنبال مارک ، از بین افرادی که اطراف خونه بعد پارتی دیشب خوابیده بودن رد شد و مارک و دید که توی آشپزخونه درحال خوردن نوشیدن قهوشه.
صورتش کمی توی هم رفت و بعد اینکه حواسشو جمع کرد تا پاشو روی کمر کسی که از روی کاناپه پایین افتاده بود نزاره وارد آشپزخونه شد
_ ظهر بخیر تهیونگ
یکی از صندلی های میز نهار خوری بیرون کشید و روش نشست و سرشو توی دستش گرفت
+ دیشب .. واقعا چیز زیادی یادم نمیاد .. من اخرش خابم برد؟
به مارک زل زد و ماگ قهوه خودشو که حالا به لطف مارک پر از قهوه شده بود و از دستش گرفت و به لبهاش رسوند
_ اوه نه من بردمت تا یکم هوا بخوری و اونجا بیهوش شدی فکر کنم بخاطر الکل زیاد و خستگیت بود
آهی کشید و سرشو تکون داد
+ ممنونم که منو تا اتاقم بردی
_ کاری نکردم به هرحال که نمیتونستم بیرون خونه ولت کنم
خنده کوتاهی با حرفش کرد و از جاش بلند شد ، بعد زدن دستی به شونه مارک با خوردن یک قرص مسکن به سمت اتاق خودش رفت.
ماگ خالی قهوه اشو روی میزش گذاشت و لباس هایی که قرار بود بپوشه رو از کمد بیرون آورد ، یه دوش کوتاه گرفت و به سرعت لباس هاشو پوشید و بعد گرفتن عکسی داخل اینه و فرستادنش برای جونگ کوک با برداشتن وسایل مورد نیازش از خونه خارج شد تا به نمایشگاه بره.
.
.
.چمدونشو داخل تاکسی که با کمک مترجم و کلی سختی به دست آورده بود گذاشت و سوار شد.
آدرس نمایشگاهی که باید میرفت و از نمایشگاه داخل سئول گرفته بود و دعا میکرد تهیونگ طبق حرفاش اونجا باشه رو داخل اپلیکیشن مترجم وارد کرد و بعد زدن روی دکمه ای که جمله فرانسوی رو میخوند به راننده منتظر نگاه کرد ، وقتی دید که مرد سرشو با لبخند براش تکون داد نفس عمیقی کشید.
تکیه داد و درحالی که دستشو داخل موهای تازه رنگ شدش میکشید با استرس نفس عمیقی کشید.
YOU ARE READING
A F R O D I T [KookV]
Fanfiction" کامل شده" _ سکسپیر میگه.. عشقم را در برابر دست تو و دستم را در عشق تو می نهم ماگ قهوه اشو پایین اورد و چشماشو توی حدقه چرخوند + اولا اون شکسپیره نه سکسپیر احمق.. و بعدم اون جمله کوفتی اینه.. عشقم را در برابر عشق تو و دستم را در دست تو می نهم. چر...