پشت سر تهیونگ که تند تند با مأمور حرف میزد وارد سلولی که گوشه ای از اداره پلیس شلوغ بود شد.
بعد باز شدن دستنبدش آه بلندی کشید و روی زمین نشست و سعی کرد سر دردی که از تند تند حرف زدن تهیونگ گرفته رو کم کنه
+ هی لطفا؟ باشه؟ من واقعا تقصیری نداشتم همش زیر سر اونه
_ باید تحقیقات انجام بشه
زیر چشمی به تهیونگی که بعد بسته شدن در سلول و قفل شدنش به سمتش رفت و دستشو از بین میله ها رد کرد و پیراهن مأمورو گرفت چشم غره رفت
+ بزاارین حداقل من اعترافات..
_ بعدا
بعد رفتن مرد بدون توجه به تهیونگ به دیوار تکیه زد و دستشو روی گردنش کشید.
انقدری ترسیده بود که میتونست خیلی سریع بزنه زیر گریه اگه میگشتن و متوجه بقیه کارهاشم میشدن ، خب میشد گفت بدبخت شده بود.
با کشیده شدن یقش به سمت تهیونگ و صدای جیغش لباشو روی هم فشرد
+ توی عوضی.. اگه تا شب از اینجا ازاد نشم دونه دونه اون تتو های قشنگ لعنتیتو با دست پاک میکنم پوستتو میکنم و یه جدید روت میکشمممم
دستشو بالا آورد و روی دست تهیونگ که دور یقه اش بود گذاشت و دستشو از روی لباسش برداشت و بین دستش گرفت
_ نگران نباش یه فکری براش میکنم
+ بهتره زودتر فکراتو بکنی خرگوش دردسرساز
خنده آرومی برای عوض شدن جو بینشون کرد و با دست شونه هاشو گرفت و کنار خودش به دیوار تکیه داد
_ باشه تهیونگ شامو توی خونه خودت میخوری
بعد دیدن تهیونگ که چشم هاشو بست و پاهاشو دراز کرد نفس کوتاهی کشید و با سرش ضربه ای به دیوار پشت سرش زد چرا این حرف و زده بود؟
فقط باید به پای تهیونگ میوفتاد و به مسیح قسمش میداد که به خاطر اینجا افتادن نکشش
چرا این حرف احمقانه که هیچ ایده ای براش نداشت و زده بود؟ناله دیگه ای کرد و سعی کرد تمام فکرشو جمع کنه حتی اگه خودش توی زندان میپوسید تهیونگ باید تا امشب آزاد میشد وگرنه وسط همین سلول دفنش میکرد.
.
.
.قبل اینکه از سلول خارجش کنند تا اظهاراتشو بگه تمام حرفایی که قرار بود بزنه رو با تهیونگ هماهنگ کرد و بعد شنیدن یه عالمه غر از تهیونگ قبول کرد که طبق حرفای جونگ کوک پیش برن.
پشت میز رو به روی مردی که جلوی یه لپتاپ بود نشست و دستای عرق کرده از ترسشو روی شلوارش کشید چندتا نفس عمیق آروم کشید تا موقع حرف زدن صداش نلرزه.
YOU ARE READING
A F R O D I T [KookV]
Fanfiction" کامل شده" _ سکسپیر میگه.. عشقم را در برابر دست تو و دستم را در عشق تو می نهم ماگ قهوه اشو پایین اورد و چشماشو توی حدقه چرخوند + اولا اون شکسپیره نه سکسپیر احمق.. و بعدم اون جمله کوفتی اینه.. عشقم را در برابر عشق تو و دستم را در دست تو می نهم. چر...