part 77

1K 221 180
                                    

های اوری وان

من بعد از یه مدت طولانی برگشتم و راستشو بخواید این فیک تقریبا تموم شد.

کاملا درست خوندید. بالاخره از دست من و این فیک مضخرف نجات پیدا کردید(😁) و من با وجود مشغله کاری زیادی که داشتم، دوتا پارت رو نوشتم و میخوام هردوتا رو بذارم که جبرانی برای تاخیرم باشه.

***

اتاق نیمه تاریک بود و فقط صدای صحبت های زمزمه مانندشون شنیده میشد که درحال بحث کردن بودن. هرسه تاشون مطمئن بودن تک تک کلماتی که به زبان می آوردن ضبط و بازبینی میشد اما وقتی برای تردید یا مخفی کردن موضوعی نداشتن. دقایق به سرعت داشتن سپری میشدن و در تلاش بودن تا قبل از تشکیل دادگاه تمام صحبت هایی که لازم بود رو انجام بدن.

البته شان تنها کسی بود که تقریبا سخنران اصلی محسوب میشد و دفاع از پرونده لیام رو به عهده داشت. با وجود مدارکی که اخیرا همراه زین به دست آورده بودن، پیروز شدن بسیار راحت به نظر میرسید اما همچنان شک و شبهه هایی وجود داشت.

-من متوجه نمیشم. همه عکس هایی که از صحنه جرم گرفته شده رو داریم.

زین سردرگم و نگران بود. بیشتر از یک ساعت می گذشت و هنوز هم اطمینانی از بابت آینده‌ی دادگاه نداشتن.

-لیام هیچوقت توی دادگاه از خودش دفاع نکرد. پارسال وقتی به اعدام محکوم شد هرگز سعی نکرد از خودش دفاع کنه یا حتی یکی از اتهامات رو رد کنه.

-این موضوع برای گذشته است.

لیام بی تفاوت به نظر می رسید و افکارش جای دیگه ای سیر میکرد. دست زین رو بی اختیار توی دست هاش گرفت و درحالیکه با انگشت هاش بازی میکرد به فکر فرو رفته بود.

-درسته. ولی هنوزم دیر نشده. تنها کسایی که از ماجرای اصلی خبر داره فقط خودمونیم.

شان عکس هایی که روی میز پخش شده بود رو جا به جا کرد و ادامه داد:

-و مدارکی هم در اختیار داریم برای تبرئه کردنت تقریبا کافی ان.

-تقریبا؟!

زین متعجب پرسید و شان از بالای عینک طبیش نگاهی بهش انداخت.

-بله تقریبا. هیئت منصفه به چیزی بیشتر از چندتا عکس و فیلم نیاز دارن تا آزادی کامل رو بهش بدن. البته نظرات متفاوته.

-هرکاری ... که لازم باشه رو باید انجام بدیم اینطور نیست؟

شان در جواب پسر کوچک تر لبخند امید بخشی زد.

-البته. زمان خیلی محدود و کمه. وقتی متوجه شدم تا کجا پیش رفتی غافلگیر شدم. حقیقتا فکرشو نمیکردم از پسش بر بیای.

-اونطور که فکر میکنی سخت نبود.

زمزمه کرد و هاله صورتی رنگی روی گونه هاش نشست.

CRISIS "Completed"Where stories live. Discover now