نمیدونم آخرین آپ مال کیه. ولی درهر صورت هنوزم اینجام.
برای چندمین بار ببخشید که پیاماتونو جواب نمیدم چون واتپد روی گوشیم نصب نبود و احتمالا همین الان که این پارت رو بذارم دوباره حذفش کنم.
چیزی تا تموم شدن این بوک نمونده و ممنونم که تا الان همراهم بودید.🙂💜
***
صدای زنگ تلفن روی میزش توی اتاق پیچید و سکوت سنگینی که اطرافش رو پر کرده بود درهم شکست. رخوت آلود و خسته دستی به پلکهای سنگینش کشید و جواب داد.
-بازرس مالیک هستم اداره پلیس امنیتی نیوپورت.
-اگه بدونی اینجا چه اتفاقی افتاده همین الان برمیگردی نایتن.
-چیشده هری؟ گفتم که تا چند روز دیگه برمیگردم.
-منظورم همین الان. دقیق همین لحظه.
دانیال به صندلیش تکیه زد و خمیازه کشید. ناامیدیش به حدی زیاد بود که تمام دیشب رو به برگشتن فکر میکرد بدون اینکه همه چیز رو به پایان برسونه یا انتهای پرونده رو به هر نحوی که میتونست مشخص کنه.
-چیشده.
-جیمز آرتور. چند ماه پیش از زندان فرار کرده بود و تو بهم گفتی زین اونو تو فروشگاه دیده.
-خب؟
دانیال ناگهان صاف نشست و قلبش از شدت اضطراب توی سینهاش کوبید.
-دیشب آوردنش بیمارستان. تیر خورده بود و الانم دارن از اتاق عمل بیرونش میارن. باورت نمیشه اگه بگم ...
-صبرکن ببینم الان بیمارستانی؟
-اوه... راستش نه اینکه واقعا اونجا باشم. وقتی صبح اومدم جلوی ورودی کلی خبرنگار و عکاس جمع شده بودن بخاطر همین نتونستم خودمو نشون بدم.
-داری جدی میگی؟
-پلیسای امنیتی از قبل اونجا بودن. با اینکه امکان نداره بتونه با اون وضعیت دوباره فرار کنه ولی تحت مراقبت شدیده.
-خیلی خوب... پس منم باید برگردم...
-البته که باید برگردی. همه چیز الان اینجاست.
-نیل اندرسون هنوز تو خونشه؟
دانیال حواس پرت و گیج از روی صندلی بلند شد و درحالیکه کتش رو برمیداشت از اتاق بیرون رفت. بینابین افکار مغشوشش داشت تلاش میکرد به خاطر بیاره که اتاق رئیس پلیس سمت چپش بود یا راست. بی توجه به همکارهاش که از کنارش عبور میکردن قدمهاشو به سمت انتهای سالن و اتاق رئیس پلیس برداشت.
-دیشب تا خونه تعقیبش کردم و هیچ موضوع جدیدی دربارش ندیدم. بزودی برای تفتیش خونهاش اقدام میکنم حدس میزنم چیزای زیادی پیدا کنم.
YOU ARE READING
CRISIS "Completed"
Fanfictionچطور بعد از گذشت سال هایی که توی تاریکی گذشتند، همچنان همون کابوس قدیمی میتونست شب های طولانیش رو طاقت فرسا کنه؟ درست مثل خنجری زهر آلود، بی رحمانه روح بی جانش رو شرحه شرحه میکرد.